دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

یا علی مولا....

مولای من... آقای من...

یا مولا شما رو میخوام...

چقد این دو سه هفته که نبود اون زهرماری! ، حالم داره بهتر میشه. انگار میتونم بیام سمتتون. انگار دلم اومده پیشتون دوباره... مث قبل تر ها که میتونستم باهاتون حرف بزنم.

مثل ماه رمضون...

مولای من... یادتونه این اخرا مثلا از تولد خواهر زاده به این ور، چقدر بد بود حالم؟

مولای من... حس میکنم که دوباره به زودی قراره به دستش برسه. حالم بده.

یا مولا... نمیدونم قلبم واقعا مشکل پیدا کرده یا نه. نمیدونم این بی حالی ها و سیاهی رفتن چشم و گیجی سر و درد دست و کتف مال قلبه واقعا یا اینکه یه بی حالی ساده ست و رگ به رگی ساده.

ولی حس می کنم که اگه دوباره توی جمع و شرایطش قرار بگیرم، قلبم نمی کشه. حسش میکنم انگار. حس میکنم که مثل قبل نیست....

نمیدونم چی میشه....

مولای من....

فردا این آقای خواستگار... مشاوره... نکشیدن روحم... خودتون اگه این آدم اون آدم نیست، کمک کنید فردا تموم بشه مولای من.... آقای من....

حس میکنم روحم دیگه ظرفیت نداره که اون جریانا تکرار شه. و حس میکنم چقد انرژیم بالا بوده الحمدلله این اخیرا. گرچه روز سخت و دعوا زیاد داشتم اما حفظ ظاهرم خیلی خوب بوده، اما دوباره اگه بیاد اون لعنتی تو خونه...

+ این هفته قرار مسافرت با افسانه اینا.

خاله میخواد بیاره.

اونم میخواد بیاد.

می‌ترسم. حالم از این بده. یا مولا علی....

جلو اونا به خدا دیگه توانشو ندارم......... می‌ترسم که توی شرایط اینچنینی قرار بگیرم، دیوونه شم، و نفهمم چی به چیه دیگه........ می‌ترسم کار دیوونگی کنم..... یا مولا علی...

ویس علی مولا تو گوشمه.

علی مولا.... عید ولایت نزدیکه...فقط خودتون آقا.... فقط خودتون یا مولا.... کمکمون کنید. دستمونو بگیرید. قلبمونو بگیرید.

پایان نامه رو هم کمک کنید و همت بدیپ یا مولا علی.......

عاشقتم یا امیرالمومنین علیه السلام...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۹
ترانه زندگی

میدونم خدا بد شدم و ناشکریه...

ولی تو بگو دلمو به چی خوش کنم؟

تو اوج جوونی، نه یه همدم، نه یه رفیق، نه حتی یه ماشین که یکم حالمو خوب کنه این استقلال و خلوتش، نه یه ازدواج خوب به خاطر شرایطم، نه حمایت خانواده، نه یه حال خوب... هیچی هیچی هیچی...

تو بگو دلمو به چی خوش کنم؟

تو بگو دلمو به چی این زندگی بند کنم؟

تو بگو چجوری خودمو بکشونم واسه ادامه زندگی؟

اونم با این شرایط اعتیاد و مسائلش... با اون پی تی اس دی ِ یادگاریش برای من....

تو بگو چجوری به خودکشی فکر نکنم خدا؟ تو بگو یه دختر تنهای ضعیف کم تجربه چیکار می‌تونه بکنه وسط این همه حال بد؟

دیگه کم آوردم. کم آوردم خدا. می‌خوام بشینم ببینم تو برام میخوای چیکار کنی....

خسته شدم خدا. روحا و جسما عمیقا خسته ام. دستمو بگیر. کمکم کن... یا جبار، یا رفیق، یا طبیب...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۷ ، ۰۴:۱۵
ترانه زندگی
چی بگم... چی بگم... چی بگم....
یاد فاطمه میفتم و حرف پدر دوستش... پنجاه درصد دوست دارن کنار بذارم اما نمیتونن، اذیت میشن، مث وابستگی....
خودمونیم... مث همون اعتیاد خودمون....
دارم حال بدشو می بینم. دارم حال بدشو میبینم. دارم حال بدشو می بینم.
دارم میبینم چجوری داره به هر در می زنه. آخ.... آخ.... آخ.... دارم می بینم و دارم می شکنم و می میرم..... آخ....آخ..... آخ....
کو آغوشی تا توش زار بزنم همه هق هقمو؟
کسی چه می فهمه وقتی اون لعنتی اتفاق زجر آور زندگیته و تو حالا خودتم شل می گیری که اگه می‌تونه کسی براش جور کنه.... چون... چون حالش بده. چون داغونه. چون داره حتی به تریاک فکر می کنه!!
آخ آخ آخ..... دردمو به کی بگم؟ دردمو به کی بگم؟
به کی بگم وقتی میدونم به زودی دوباره اون خاطرات هم برام زنده می شن، وقتی میدونم تکرار می شن... وقتی دیگه من توانشو ندارم....چی بگم... چی بگم از حرفای امروز مام که از پدرش می‌گفت... از خودش می‌گفت... چی بگم از دردی که تو دلم خونه کرده؟
چی بگم از خجالت و اون همه تحقیری که کشیدم و تولد روشا برام تکرار شد و می دونم بازم می شه؟
چی بگم از خواستگاری که سه شنبه باهاش بیرون بودم و چقدددددر مومن بود ولی من لیاقتشو ندارم؟ چی بگم از آرزوهایی که به گور برده میشه؟ چی بگم از اینکه حتی نمیتونم به خاطر این قضایا ازدواج کنم؟ چی بگم از بستن در صندوقچه آرزو هام؟ چی بگم چی بگم چی بگم؟
چی بگم که هی فحش دارم می شنوم. چی بگم که هی دارم می میرم و نمیتونم به کسی بگم. چی بگم که دلم چقد خونه...
چی بگم که چقدر بد شدم. چی بگم که بعد از باران، حالا نوبت دوست ۱۳ ساله م شد که کل محبتمو ببره زیر سوال.... چی بگم که از همه طرف تنها موندم و من موندم و یه چشم ِ ترسیده و یه عقلی که تصمیم گرفته کمتر از اونی که بود لطیف باشه. من موندم و یه عالمه غریبگی و ترس از اعتماد کردن.... چی بگم که درد زیاده ولی حرف کم....
چی بگم که بد شدم. دوباره رفتم سمت قلیون اونم زیادش. و میدونم آنا هم داره ازم تاثیر می‌گیره. چی بگم که چقدر حالم بده.....
چی بگم.... چی بگم که چقدر درد دارم و چقدر حال دلم بده.....
+ تو رو آرزو نکردم این یعنی نهایت درد
خیلی چیزا هست تو دنیا که نمی شه آرزو کرد...

دیگه باید پا بزنم ب همه آرزوهام و ببینم زندگی چی رو برام می خواد. شاید این بهتر یاشه....
+ خدایا از ازدواج هم گذشتم. چقدر دلم میخواست منم شرایطم عادی بود. مثل اینهمه آدم.. اما......
بگذریم خدا. بگذریم. من خسته م. دیگه آرزو هم نمی کنم :) ...
فقط سلامتی و فرج امام زمانم.... کمکم کن تو راهش باشم گرچه هرروز دارم دورتر میشم. همین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۷ ، ۰۳:۳۰
ترانه زندگی

رفتیم مشهد با موسسه... مولامون دعوت کردن... قربونت بشم امام رضا علیک السلام...‌‌‌‌..

امام رضام.....

چقدر خوب بود... الحمدلله....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۷ ، ۰۳:۰۹
ترانه زندگی

چه بگویم از تنهایی این روزهایی ای مهربان ترین؟....

+ انقد دلم میخواد نق بزنم.... اما بعضی عمیق ریشه در جانم دوانده است...

میدونم حال این روزا مو. در حال انکارم و اگر به داد خودم نرسم، مدتی دیگر با کوچکترین تلنگر، به شدت در خودم فرو خواهم رفت.... خدایا کمکمون کن.

خدایا کاری کن خوب شه حال ما....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۷ ، ۱۱:۴۷
ترانه زندگی

روزای عجیبیه...

دیروز مشاوره کارورزی... اورژانسی بودنش و هر هفته وقت دادن و سفارش به منشی توسط دکتر.... حال این روزاش.....

حرف زدن با مامانش.... ای خدا....

امروز..

جلسه اردو جهادی امروز صبح. الحمدلله که شیدا و ساره اومدن. بعدش رفتن به سمت خوابگاه ش. بعدش سه تایی با فاطمه.... نخلستان.... الحمدلله. الحمدلله. الحمدلله...

خدایا خدایا خدایا....

نمیدونم چمه. خودت کمکم کن.... کمک همه کن خدا.

انرژی و معنویتم اومده پایین. خوب نیستم.

+ کارسودابه و معرفی دوست عزیزجان.

شب تولد امام رضا علیه السلام....

پارسال همچین روزی عروسیش... امسال همچین روزی..... کافه... اشکاش... حالش... حالش... حالش....

حرفای دکتر ک می‌گفت در معرض سقوطه. و مسخی و گیجی من.... نمیدونم چرا انگار باورم نیست....

دلم گریه میخواد

دلم گریه میخواد

دلم گریه میخواد

بعد از تولد روشا و اون پول پارتی لعنتی، انرژیم ب طرز قابل توجهی افت کرده... میل خودم ب خوردنش، تمایل دوباره م ب دود ... و حرف پدر دوست فاطمه.. ک احتمال داره به این راه کشیده بشه... 

خدایا خودت کمک کن.... فقط خودت. تنها خودت.

ب استاد گفتم باهاشون بحرفم یکم. گفتن پنجشنبه قبل مشترک و جشن. گفتم روز جشنه حرفای خوب بزنیم... گفتن از طرفیم بیرون بریزی قبل جشن...

نمیدونم. تهش گفتم هرجور خودتون صلاح میدونید و قرار. شد جمعه باشه توی پیاده روی مون إن شاءالله. ولی اونطوری فک نکنم بتونم خوب.

خدایا خودت کمک کن هرچی خیره... می‌دونی ک خودتو می‌خوام. هر موقع ک خیر هست رو خودت رقم بزن خدا جونمون...


+ امام رضام تولدتون مبارک باشه به خودمون عزیزدلمممممم❤❤❤❤❤😍😍😍😘😘😘😘😘.........

+ فاطمه امروز می‌گفت یه بزرگی میگفتن ک هرمی توی هرچی دلش رضا میشه، امام رضا علیه السلام باعثشن، چ بدونه طرف و چ ندونه....

خدایا .... الحمدلله 😘😘😘😘

+ کاری کن خوب شه حال دل ما ... ❤😍😘

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۳۰
ترانه زندگی