بی آرزو مانده ام، آرزوی تازه می خواهم
پنجشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۳۰ ق.ظ
چی بگم... چی بگم... چی بگم....
یاد فاطمه میفتم و حرف پدر دوستش... پنجاه درصد دوست دارن کنار بذارم اما نمیتونن، اذیت میشن، مث وابستگی....
خودمونیم... مث همون اعتیاد خودمون....
دارم حال بدشو می بینم. دارم حال بدشو میبینم. دارم حال بدشو می بینم.
دارم میبینم چجوری داره به هر در می زنه. آخ.... آخ.... آخ.... دارم می بینم و دارم می شکنم و می میرم..... آخ....آخ..... آخ....
کو آغوشی تا توش زار بزنم همه هق هقمو؟
کسی چه می فهمه وقتی اون لعنتی اتفاق زجر آور زندگیته و تو حالا خودتم شل می گیری که اگه میتونه کسی براش جور کنه.... چون... چون حالش بده. چون داغونه. چون داره حتی به تریاک فکر می کنه!!
آخ آخ آخ..... دردمو به کی بگم؟ دردمو به کی بگم؟
به کی بگم وقتی میدونم به زودی دوباره اون خاطرات هم برام زنده می شن، وقتی میدونم تکرار می شن... وقتی دیگه من توانشو ندارم....چی بگم... چی بگم از حرفای امروز مام که از پدرش میگفت... از خودش میگفت... چی بگم از دردی که تو دلم خونه کرده؟
چی بگم از خجالت و اون همه تحقیری که کشیدم و تولد روشا برام تکرار شد و می دونم بازم می شه؟
چی بگم از خواستگاری که سه شنبه باهاش بیرون بودم و چقدددددر مومن بود ولی من لیاقتشو ندارم؟ چی بگم از آرزوهایی که به گور برده میشه؟ چی بگم از اینکه حتی نمیتونم به خاطر این قضایا ازدواج کنم؟ چی بگم از بستن در صندوقچه آرزو هام؟ چی بگم چی بگم چی بگم؟
چی بگم که هی فحش دارم می شنوم. چی بگم که هی دارم می میرم و نمیتونم به کسی بگم. چی بگم که دلم چقد خونه...
چی بگم که چقدر بد شدم. چی بگم که بعد از باران، حالا نوبت دوست ۱۳ ساله م شد که کل محبتمو ببره زیر سوال.... چی بگم که از همه طرف تنها موندم و من موندم و یه چشم ِ ترسیده و یه عقلی که تصمیم گرفته کمتر از اونی که بود لطیف باشه. من موندم و یه عالمه غریبگی و ترس از اعتماد کردن.... چی بگم که درد زیاده ولی حرف کم....
چی بگم که بد شدم. دوباره رفتم سمت قلیون اونم زیادش. و میدونم آنا هم داره ازم تاثیر میگیره. چی بگم که چقدر حالم بده.....
چی بگم.... چی بگم که چقدر درد دارم و چقدر حال دلم بده.....
+ تو رو آرزو نکردم این یعنی نهایت درد
خیلی چیزا هست تو دنیا که نمی شه آرزو کرد...
دیگه باید پا بزنم ب همه آرزوهام و ببینم زندگی چی رو برام می خواد. شاید این بهتر یاشه....
+ خدایا از ازدواج هم گذشتم. چقدر دلم میخواست منم شرایطم عادی بود. مثل اینهمه آدم.. اما......
بگذریم خدا. بگذریم. من خسته م. دیگه آرزو هم نمی کنم :) ...
فقط سلامتی و فرج امام زمانم.... کمکم کن تو راهش باشم گرچه هرروز دارم دورتر میشم. همین.
۹۷/۰۵/۱۸