دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

۲۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

بعد از اینکه از نوجوونیم آب شدن عزیزترین زندگیم رو به چشمم دیدم تا همین الان.... حالا نوبت اون یکیه؟
دلم می ترکه خب ...........
+ خسته شده... حق داره... اما نه ب جایی وصله ک خودشو بند کنه، مثلا اعتقادات، نه وجدانش می‌ذاره تعهدش رو زیر پا بذاره.
من نمی فهمم. من خیلی خسته م.
رفتم مسافرت. گرگان و قطار و جاده و اتوبوس و جنگل و بارون و برف و پیاده روی و همه چی. بلکه حالم خوب شه. چند ساعت نیست که برگشتم و دارم گریه می کنم. دلم هوای شاه عبدالعظیم ع رو کرده. دوماه پیش روانپزشک «او» به ایشونم قرص ضد افسردگی داده بود. نخورد. منم موافق نبودم. امروز از سردرد رفته پیش دکتر خونوادگی و بهش گفته عصبیه. بهش کلر داده. فشارشم بالا بوده. دیروز مشروب خورده. بعد از چند سال؟!
++ پنجشنبه خونه خاله ف بودن. مشروب... شام... اون نگاها.... بچه هاش....من....نگاهاشون... من ِ بدبخت ..........
چقدر این وقتا دلم هوای ویولنم رو می کنه...... چه دوری تلخی دارم ازش.
بهونه گیر شدم. انگار انتظار داشتم وقتی برمیگردم همه چی خوب شده باشه. خب شاید این انتظارو نداشتم؛ اما انتظار نداشتم ک بدتر هم شده باشه.
+++ خودم خوابم از همه بدتره. بدون در نظر گرفتن اون سابقه ی لعنتی، یعنی الان فقط منم تو خونه ک دارو نمی خورم...ک دارویی اعصاب نمیخورم....
++++ فکر می‌کنم امام حسین منو نمیطلبن... حقم دارن... من کجا اونجا کجا....شهدای جنوب منو نمیطلبن... فقط هربار دلم میره.... می میرم.... فکر می‌کنم چقدر تنهام. چقدر هیشکیو ندارم از دغدغه های این روزام براش حرف بزنم... چقدر جای یه دوست که بفهمتم خالیه تو زندگیم.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۵۳
ترانه زندگی
خدایا... خدا کنه این شب بیداری ها ، این بیدار بودنا و فقط فکر کردن ها، نتیجه ی خوبی برام داشته باشه. نتیجه ای در راستای تو.
خدایا درمون این بی قراری هام باش خدا... خدا دلم گریه می خواد. گیجم. گمم. سردرگمم. خدایا نمیدونم چیکار باید بکنم و چیکار نباید بکنم. بین همه چی گیج شدم خدا.
خدایا....
فکرشم نمی‌کردم روزی این کلاسها باعث شه تا چهار صبح بیدار باشم و فقط فکر کنم....
+ درد یعنی جایی که با آخرین آهنگ مشترک ۹۵, با ۲۸ دقیقه تکرار عشق دیرین سالار عقیلی چشمات بسته ست و فکر می‌کنی. کم کم بدنت سبک میشه، مثل ریکلسیشن، مثل اول هیپنوتیزم، میای آروم شی...اما تو حالت خلسه هم دلت می‌خواد همراه با اوجش جیغ بزنییییییی و گریهههه... بغضت رو بشکنی...
و دقیقا همون موقع تو عالم خواب و بیداری خواب همون لعنتی رو ببینی... خواب ببینی سر همون اوج دارن می‌خورن... دارن مشروب می‌خورن... خودمم بودم؟ نمیدونم. فقط با وحشت چشمام رو باز کردم... خدایا، میدونم که می‌دونی گیج شدم ...
دلم رانندگی میخواد با این آهنگ، تنهایی و اتوبان خلوت و با ته دلللل خوندن من با این آهنگ....... مثل دوروز پیش... و حتی بیشتر.... خیلی خیلی بیشتر.

+ ناراحت کننده ست اما باید اعتراف کنم خواب خوب این چند ماهه م به خاطر قرص خواب آوری بود که می خوردم. الان که دارم قرصام رو قطع میکنم، شبایی که نمی‌خورم بیدارم و شبایی که می‌خورم راحت تر میخوابم.
نمیخوام از الان مثل الان بابا بشم! من می‌خوام خودم بخوابم نه به زور قرص.
° قرصم برای خواب نبود، اما خواب آور بود.
خدایا.... کمک.
تا وقتی میگم من می‌خوام به عشق تو برسم هنوز ناخالصی دارم. اصلش اینه که تو کمک کنی، این قطره ی کوچیک، به تو برسه... یا حداقل به جلوه ای از تو برسه.... در تو غرق بشه آنقدر که دیده نشه خودش....
خدایا خیلی تنهام. خودت میدونی. دلم آغوشت رو میخواد.
دلم عمیقا کربلا و راهیان نور میخواد....... عمیقا. و مشهد.
إن شاءالله به زودی، روزی هرکی که دلشه و سهمش...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۰۳:۵۶
ترانه زندگی

حتی این روزا که بی حال میشم هم، خدا انگار بهم میگه... بهم میگه که نگران نباش بنده ی من. حواسم بهت هست عزیزدلم.

مثل امروز که چله سوره فیل و دعای فرج به اسمم اومد. کلی دعای خوب و حس قشنگ. مثل اینکه ده مین مونده ب نیمه شب شرعی خدا یهو یادم آورد چله ها رو نخوندم. مثل رانندگی خوب بابا الحمدلله. مثل خیلی از این چیزا.

خدایا شکرت. ممنون بابت بودنت. دوستت داریم خدا. کمک هممون کن. مرسی که روزای حساس هامون رو بیشتر داری😘😘❤

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۴۵
ترانه زندگی

بعد از خیلیییییییی وقت آرایش کردم رفتم بیرون.

یعنی ی رژ زدم و یکم مداد چشم. انگار میخواستم به همه بگم درسته شالم توسیه، خنثی ست , درسته نگاهم یخیه. اما نگا صورتمو! من خوشحالم. دست به انکار خودم زدم در واقع.

دلم یه جوریه.... توکل به خدا.... بریم و بیایم من خیالم راحت شه.  إن شاءالله.

توکل به خودش... ❤

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۳۹
ترانه زندگی

حالم زیادی بده.

یاد حرف اون شب خاله... یاد خصومت... یاد دیشب و شیشه ها.... یاد لاکی خریدنا... نیلوفر..... وای خدایا.... 

+ شاید بعد عید دوباره وقت مشاوره بگیرم، برم و همه ی اینا رو که بهش نگفتم رو بگم. شاید بگم بگمشون تا خالی شم. چیزی که به هرکسی نمیشه گفت. در اصل به هیشکی نمیشه گفت. چیزی که زجرت می‌ده. زجر زجر زجر ...

باید بریزمش بیرون. این مشروب نیست که آنقدر اذیتم می‌کنه. شاید موازی بودن مشروب و این مسأله ست که حالم رو آنقدر بد می کنه.

عصبی شدم و معده م می‌سوزه دوباره. تپش قلب دارم دوباره چند روزه. دوباره خوابم نمیبره.

باید کمک خودم کنم خنده هام پررنگ شده دوباره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۴۴
ترانه زندگی

امشب حالم خوب نبود. اذیت شدم. مامان صدام کرد برای شام. رفتم دیدم دوباره شیشه هاش رو اپنه. اذیت شدم.

دلم تنهایی میخواد. کلافه م خیلی. مخم هوا می خواد. احتمالاً آخر هفته برم پیش دوستم مسافرت. همون چند ساعت توی اتوبوس ش هم دوست دارم حتی.

خدایا شکرت. 😘

+ زودتر جزء از کل رو تموم کنم. برم سراغ کمی دیرتر. دلم می خوادش.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۶ ، ۰۳:۳۵
ترانه زندگی

امروز خداروشکر کلیی رانندگی کردم و دوسش داشتم به لطف خدا... خدا خودش کمک می‌کنه.

رفتم پیش الناز و از اون اونجا رفتیم همت و جردن و دم برگراتور و بعد ونک و نیایش و دوباره رفتیم که دور بزنیم که دم نیایش رو بریم که خروجی رو رد کردیم و رفتیییم و خروجی سعادت آباد و بعد گم شدن اونجا و بعد دریا و بعدش صنعت و بعدش همت و بعدش صیاد و بعدش بابایی و بوستان یاس و استخر و مسجد و بعد مزار شهدای عزیز ِ عشق❤... و بعدش اونجا کلی حرفای خوب زدن و رسوندن الناز و خودمم برگشتم و اومدم پارکینگ و الحمدلله خوب پارک کردم خداروشکر.

خدایا مرسی که کمکم میکنی. خودت میدونی هدف و نیتامو ... 😘

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۵۶
ترانه زندگی

سلام....

امروز روز خیلی بود خداروشکر....

آذر و زری و خاله و کرج و خاله تهران.

فقط نمیدونم چرا من حالم بده. از دیدن شادی..... حس بدی دارم. و حس بدتر وقتی خاله نازنین با همون شخص مورد نظر. رفته بیرون بعد اون جریان....

میدونم این یه اتفاق خیلی جزئیه اما اینکه همه فهمیدن و پس زده شدی و فکر می‌کنی می شد که بشه مخصوصا با سوره یوسف ... و بعد الان حس پس زده شدن و دونستن همه و کالا بودن و در معرض دیدشون بودن و نبودن خیلی سخته.‌...

یکی هم اینکه تهران برگشت گفت باهاش خصومت دارم......... دوباره منو برد به ... لعنتی.

و بعدیش درخواست برای رفتن پیش خونه ی جینا فردا شب.... متوجهی دلیلش رو که؟ :((

و بعد تر روشا و انگشت کردن توی لیوان مشروب .... بچه ی معصوم چه گناهی کرده خدا....... :((

و بعدترش پیغامش برای اینکه تک پری؟

#من_از_این_کوفتی_متنفرم :((

روز خیلی خوبی بود. بارون ناااااز، بودن با مامان و رانندگی و کلی حس خوب. خوشحال کردن خاله مامان و ... . تلاش برای صله رحم.

فقط اینا اذیتم می‌کنه. کاش زودتر حداقل اون اولیه مشخص شه. گرچه از نظر خودشون چیزی لازم نیست که مشخص بشه . . . . :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۵۷
ترانه زندگی