هدیه از طرف خودت.... مهربون ترین امامم...
دیروز سالگرد دوساله شدنم بود.
و حتی یادم هم نبود.
فکر میکردم دوزادهمه. ولی یهو خودت اول شروع کلاس دکتر غ یادم اوردی...
مهربون ترین امامم.....
بعدش دلم یه جوری شد. از خودت خواستم. خیلی چیزا رو.
و تو بهم هدیه هم دادی. خودت دادی. یقیییییییین دارم :((((
قرار بود آناهیتا گل نرگس بخره و کتاب هم از موسسه. واسه تولد رضوان بده بهش از طرفم. رضوان نیومده بود. گل برگشت به خودم. از دست یکی دیگه. قرار نبود نرگس باشه. اما شد. همون ک نشانی از تو داره. همون که دوسش دارم خیلی....
هدیه خودته مهربون ترینم.....
بعدش پیاده روی زیر اون بارون قشنگ بعد کلاس.....
تا میدون پیاده اومدم. شب. بارون. موسیقی به یاد تو. دلتنگی. دلتنگی. دلتنگی...
استاد اسم گروه سفر قم رو عوض کرد. گذاشت نجوا با تو.....
همه اینا توی دیروز........ که خودت میدونی واسم چقد خاصه و غریب....
+ مدامم مست می دارد
نسیم جعد گیسویت 😭😭...
هرچی بدتر میشم تو بیشتر دستمو میگیری..... بیشتر شرمنده م میکنی....چی بگم.....