من حیث لا یحتسب
رفتیم امشب بعد از خونه بابابزرگ، سمت بالکن.
قبلش غروب ک داشتیم میرفتیم خونه بابا بزرگ، خونه رو ب رویی داشت اش میبرد تو ماشین ک ببرن جایی نذری بدن. مامان دلش میخواست. گفت فکر میکنم شله زرد هست ک دلم نخاد. گفتم اتفاقا دلم خیلی شله زرد میخواد. بعدا قضیه پیاده روی اربعین هم گفتم ک هی دیدیم دست بقیه ولی خودمون نتونستیم بگیریم.
بعد خونه بابابزرگ، رقتیم شام بخوریم. منتظر نشسته بودیم. یهو یه خانمه با دوتا ظرف شله زرد اومد ک بیاد داخل مغازه. آقاهه ک دم در سیگار میکشید ازش گرفت. بعد آقاهه دید نگاه میکردیم آورد یه ظرف داد بهمون..
من حیث لایحتسب..
قربونت بشم مننن..
وقتی روزی بکنی برای کسی اینطوری یهو سر میز غذا توی مغازه می رسد بهش..ممنون خدا..خدا میشه اون چیزی که این روزا دلم خیلی کم طاقت شده براش رو هم همینطوری من حیث لا یحتسب بفرستی زودی خدا؟ فرستاده خودت یاشه خدا...
خدا نمیخوام کم بیارم... ولی خودت میدونی چقدر سخته حفظ کردن م....
خدایا ببخش ک پرروام...
ولی ب بخشنده بودنت ایمان دارم... و ب رسوندن من حیث لایحتسب هایت...
پس خودت...هر موقع ک بخوای خدا جونم...
+ بسم الله...
++ فردا مامان گفت پاس رو صبر کن چند روز دیگه حقوق بگیرم بعد برو..خدایا... یعنی میشه نفس بکشم توی هوای کربلا؟ إن شاءالله....
نصیب همه ارزومندا بشه إن شاءالله...❤❤❤😘😘😘😍😍😍😍.
+++ ناراحت بابام. نمیدونم چیکار کنم باید براش..
+ خوابم میاد..
+یهو تو فکر ازدواج عمه افتادم.. چی کشید توی سالهای جوونیش؟ نکنه ک..؟!
هرچی که خیره... إن شاءالله...