راه دیگر...
دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۵۸ ق.ظ
هنگامه....
مامان می گفت که اگه یکی باشه به حرفاش گوش بده شاید برگرده.... میگفت نمیدونم چقدر عقاید اونورش قویه ولی میدونم اینورو قبول نداره دیگه...
میگفت نذر مشهدش رو گفته واسه چیزی که نیست وقت نذار.... وای خدایا....
+ تا کی تو زنی آتش به نهانم؟...
+ استاد و سودابه به نظرم اومدن. ولی مامان می ترسه. قربونش بشم من..می ترسه... مادره... نمیدونم..حالا خاله ز رو گفت این هفته... ولی.... نمیدونم... نمی دونم.........
باید فکر کنم.... شاید به قول مامان باید از این راه اقدام کنم....
+ دیروز بابا ماشین ش رو تحویل گرفت. و خب خوشحال نشدم! خوشحالم که خوشحال نیستم.... خدایا شکرت....❤😘😍....
++ خدایا کمکم کن با مامان خوب رفتار کنم.... گناه داره.... دارم بد می کنم... خدایا کمک....
+ سرم درد می کنه...
۹۶/۰۸/۱۵