دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

بد شدم...

شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۴۹ ق.ظ

یه جور بدی از خودم بدم میاد....

اینهمه منو میخواد و من اینهمه سردم....

انگار نه انگار مادرته....

چقدر بد شدی....

چقدر بد شدی....

چقد دلننگته.... چقدر دوستت داره.... و تو....

+ امروز نرفتم اسکیپ روم رو. زینب می‌خواست بیاد. کنسلش کردم که راحت باشه. یکی از دلایل مهمش این بود.

بعد یهو زینب بگه چادر اضافی داری؟ بگه مشهد میای؟ .... و ....

بعد یهو جور شه بری پیش شهید ِ جانت. بری پیش محمد رضا....شهید زنده... با آنا و زینب.

بعد یهو زینب کمکت کنه که بتونی طور درستی ک باید گردآوری می‌کردی انجام بدی. خدا زینب رو از قشم رسوند یهو...!

++ وقتی مشهد رو گفت، همش تو ذهنم دوره میشد،

« و من یتق الله یجعل له مخرجا من حیث لایحتسب....»

یتق الله ک نکردم. سعادتشو نداشتم,فقط از خودش خواستم... و اینطوری من حیث لا یحتسب شد .... خدایا شکرت...

حتی همین پژوهش... واقعا من حیث لایحتسب هست...

ممنون خدا.

خدا آدمم کن.... برای احترام... محبت..خیلی نیازش دارم خدا جونم....❤❤😘😘😭😭😭

+++ یعنی مشهد درست میشه؟ یعنی خیر هست که بریم مشهد؟

++++ چرا انقد آشفته م؟ همه چی خوبه چرا من اینجورم...

اگه امام رضا ع نداشتم مرده بودم....فقط خودشون پناهمن....

دلم گرفته، دوباره هوای تو رو داره

چشمای خیسم واسه ی دیدنت بی قراره😭😭😭

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۲۸
ترانه زندگی

نظرات  (۱)

درک میکنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی