دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

عیدی چهارم تا هشتم....

جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۶ ب.ظ

امروز رفتیم مراسم. دم خونه طناز اینا!

رفتیم کتاب خریدم با محدثه... کتاب شهید همت ...همین دیروز دوباره اون پیکسل رو دیدم و دوباره دلم خواست بیشتر بشناسمشون... واقعا ممنون...❤❤😘😘

امروز کتاب شهید همت و کتاب استاد عشق... الحمدلله رب العالمین...

قرعه کشی کربلا ک روزی م نشد...

وقت رفتن برای دیدن کتابا، ی خانومه صدامون کرد. واسطه بود برای ازدواج. نمی‌دونم یهو چجوری شد ک پرسید خونواده ت همینطوری ن یا نه؟ محدثه فهمید...دلم میگه نفهمید اما خب شنید اول حرفامونو!

بعدش خانومه گفت خبر میدن. از محدثه پرسید شما چی؟ محدثه گفت من اینجا دانشجو ام و نشد ک ادامه پیدا کنه. واسه هرکس یه جور سخته... می‌بینی؟...

خدایا واقعا شکرت بابت اینکه اتاق دارم.... خونه دارم.... زندگی خوابگاهی و خونه دانشجویی واقعا سخته...انگار یه چیزی کم داره... واقعا خدا جونم شکرت.

بعدش سخنرانی استاد و مداحی ... روز تولد امام رضا ع و دم غروب و زیر آسمون و مداحی و شور جمعیت... خیلی خوب بود..دعا کنی زیر آسمون..دم غروب... روز مبارک... دسته‌جمعی.. الحمدلله رب العالمین...خدایا عمیقا شکرت عزیزدلم.

بعدش با مرجان تا دم مسجد رفتیم. مرجان رفت داخل مسجد برای نماز و به من پیشنهاد کرد ک برم سمت مزار شهدای میدون. نمی‌دونستم مزار شهدا دارن! مرسی ک امروز دعوتمون کردید. توفیق دادید بهمون . افتخار دادید... ممنون❤.

داشتم می رفتم سمت اونجا، روی زمین یه چیزی بود ک رد شدم و برگشتم دوباره سمتش. نقاشی حرم بود. برای همین توجهم رو جلب کرد. برش داشتم و دیدم توش عکس کاشی کاری های حرمه... گنبد حرم❤ ... برای نقاشی... چقد حتی جلدش قشنگ بود...و هست. خدایا شکرت.

برش داشتم و اونجا یه میز بود مسوول فرهنگی و اینا. بعد ازشون پرسیدم گفتن برای ما نیست اما خیلی کثیف شده زیر پا مونده فکر کنم بتونید برش دارید و اگه اهل کار فرهنگی هستید ازش استفاده کنید.

نگاه کردم دیدم قیمت نداشت. مال شهرداری بود. حالا فردا میپرسم از دفتر مرجع إن شاءالله. ولی شک ندارم اینم از طرف مولای مهربونمون هست.... روز تولد شون... خواستن بگن عیدی کربلا روزی ت نبود ولی ما بازم حواسمون بهت هست... مرسی... واقعا مرسی... الحمدلله...

اونجا ک ازون خانما داشتم می‌پرسیدم ، خانم گ ن ج هم بودن! دیدمشون ولی ایشون ندیدنم. و نمی‌شناسن هم. یاد قم افتادم... اردو هفته دیگه..إن شاءالله...❤

رفتم مزار شهدای اونجا و می‌خواستم سوره های چله رو بخونم. یه خانمه اومد سمتم و سر حرفو باز کرد و شماره خواست برای امر خیر! توی یه روز دوتا شماره گرفتن... چنین جایی و چنین روزی... گفتم خانوادم مثل خودم نیستن، گفتن مهم خودتی ما هم همینیم...

مهربون بود. به دلم نشستن. دخترشون اومدن شماره رو یادداشت کردن.

حالا هرچی خیره. ولی این دوتا شماره گرفتنا و اون نقاشی... عیدی چهارم و پنجمم بود..مزار شهدا عیدی ششم...

دعا و حال خوب عیدی هفتم...

دوستای خوب و خیریه امام زمان ع عیدی هشتم...

هشت تا عیدی به نیت خودت حضرت عشق...

إن شاءالله خوب استفاده کنم. کمکمون کنید.

تولدتون بازم مبارک. تبریک ناقابل این بنده رو سیاه رو بپذیرید....

خیلی خیلی ممنون.

دوستون دارم.

مرسی خدا.

شب بخیر 😘

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۱۳
ترانه زندگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی