دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

تولدتون مبارک عشقم..

جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۴۴ ق.ظ

دارن مصمم می شن برای رفتن.....

من باید چیکار کنم؟

امروز خونه عسل مهمونی بود. استاد❤. فال حافظ.

ما ز زیاران چشم یاری داشتیم...

استاد نگاه کرد و پرسید نیتت چی بود؟ لبخند زد. گفت درسته ک ب نفعت نبوده و نیست، اما تو آدمی نیستی که ناامید بشی....

چی بگم... آخرش حرف زدم باهاش ک میشه ی روز حضوری ببینمتون. گفت باشه❤... مرسی خدا...

بعدش عروسی سروناز. چقد گریه م بود وقتی ک اومد داخل. از خدا کمک خواستم ک حالم خوب شه. وگرنه میزدم زیر گریه، چه گریه ای...

داداشش رو دیدم. هم خودم هم مامان حس کردیم. یه لحظه نگاه کرد..

دعاهای مامانش و خود سروناز. ک الهی عروسی خودت. الهی بعدی تو... نمی‌دونم چرا حس ترحم بهم دست داد و چقدر بیزارم از این حس...

دلم ازدواج نکیخاد. دلم جدا شدن از این شرایط رو میخاد. اما ن با ازدواج. دلم تنهایی میخواد. خیلی تنهایی میخواد دلم. خیلی....خیلی خیلی....

مشترک ۴ دارن میرن مشهد. استادم داره میره. امشب با حال بدی که داشتم اومدم خونه، بعد اون ویس رو گوش بدی... صدای قطار و آهنگ دلم گرفته...

کافی بود. برای اینکه بغضم بترکه تا همین الان... برای باز شدن ابرای سیاه این دل سیاه و گرفته...

از هفته پیش ک کلاس نرفتم استاد یکی دوبار حالمو پرسیده بود. امروز قبل رفتن خونه عسل، عکس کاغذ کادوی تولدشو نشونش دادم گفتم اضافه همونه، بیارم براتون؟

گفت آره

بعد گفت حس می‌کنم رو ب راه نیستی و نمیگی...

گفتم خوبم و بهترم

گفت استاد صباغ چی خوبه. مخصوصا اگه در مورد کلاسه، با خودت حمل نکن...

ک عکس دادم گفتم اینم شاهد خوب بودنم، و گفتم اگ نیاز سه شما و دکتر صباغ چی بهترین گزینه اید...

دیگه نگفتم ک من ی وقتایی مهر سکوت میخوره روی لبام و میدونم حالم بده اما انکار میکنم ، خیلی خنثی طوره حالاتم و تنها باید باشم...

نگفتم ک حالم بده اما نمیدونم چی باید بگم...

نگفتم ک چقد چقد چقد دلم گرفته این روزا....

اصلا از کجا می‌فهمه ک حالم خوب نیست؟ یه جلسه نرفتم ممکنه واسه هرکسی پیش بیاد. از کجا فهمید واسه کلاساس.

دیشبم ک نصف ایده های منو تو گروه مستند سازی گفته بود.

نمی‌دونم این بشر آیا واقعا فکرو میخونه؟ دارم بهش شک میکنم مث استاد مظلوم. ک میبینه. چشام میسووووزه از گریه...

آخ ک چ گریه ی خوبی...

چقد دلم تنگه حرمه.... نمیتونم بخوابم امشب..

شب تولد عشقمه و من چقدر ازش دورم... چقد شرمندشم، چقد حرف دارم براش، چقد غر دارم براش، چقد حرف عاشقونه دارم براش، چقد دلم برای نگاه کردنش تنگ شده، فقط نگاش کنم... چقدر دلم انرژی حضورش رو میخواد بیشتر از هروقت دیگه...چقد دلم میخواد ببینمش و گریه کنم... هی گریه کنم... هی گریه کنم.... ببینمش و بمیرم از بغض...و بغضمو با همه وجودم فریااااد بزنم. داد بزنم.... کاش ببینمش و بمیرم....

تولدتون مبارک حضرت عشق... تولدتون مبارک مولای من... تولدتون مبارک یا شمس الشموس... تولدتون مبارک یا غریب الغربا.............. تولدتون مبارک یا معین الضعفا..... تولدتون مبارک امام رضا علیه السلام جونم.

یا غریب الغربا.... مولا جانم هرگز غربتی ک شما چشیدی رو حس نکردم... ولی غریبم... خودتون میدونید دارم می میرم دیگه.... از سردرگمی. از تنهایی روحم. از غربت وحشتناکی که اینجا دارم.... مولا جانم خودتون دستمو بگیرید.....دست همه رو بگیرید. مث همیشه....

امام رضا ع جونم اومدنتون مبارک. ب خودمون مبارک. مرسی خدا ک بهمون امام رضا علیه السلام دادید...❤😘😘❤.

+ واسه سروناز خیلی خوشحالم. بی نهایت. خیلی خیلی خیلی. إن شاءالله ک خوشبخت و عاقبت به خیر بشه❤.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۱۳
ترانه زندگی

نظرات  (۱)

۱۳ مرداد ۹۶ ، ۰۲:۵۹ مهندس رضا عباسی
لایک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی