فراموشی
جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۴۲ ب.ظ
فاز تنهایی برداشتم دوباره....
انقدر که غزل از دوست پسرش و اینکه لپمو می بوسه دستمو می بوسه میگه!
یک ذره هم فکر من نیست ... :)
یادش رفته قبل اینکه دوست شه باهاش چقد از تنهاییام میگفتم براش...
حالا یادش رفته منو و هی میاد به من میگه دوست پسرمو دوسش دارم عاشق شم اینکارو کرد اون کارو کرد همش نگاهم می کرد و....
غروب یک جمعه ی دلگیر :(
۹۵/۱۰/۱۰