دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

۷۵ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

جلسه ی دوم مشاوره م, با هیپنوتیزم رفتم به سن ِ من ِ 16 ساله ... خودم رو بغل کردم... خود ِ 16 ساله م رو آروم کردم... باهاش حرف زدم, نوازشش کردم. بهش گفتم که مراقبشم.

حالا که برای درست کردن کادوی تولد غزل دارم عکسهای قدیمی رو میبینم, فکر میکنم که واقعا نیاز دارم من ِ 20 سالگی ام رو، من ِ 20 سالگی ِ پاییزو زمستونم رو حساااابییی بغل کنم .... بشینم فقط نگاش کنم ... بگم تو میخواستی خوب شی خودم جون. تو ببخش اون ادمایی که به اون حال انداختنت رو . بگم باید اون اتفاقا میفتاد که الان اینجا باشی و در اینده هم بیشتر پیشرفت کنی به امید خدا.

بگم خودم جونم! فدای اون صورت آب شده ت بشم... فدای اون چشمای غمگینت بشم که حتی دیدن عکس اون موقعت؛ دلم رو زخم میکنه...

بگم غصه نخور عزیزدلم.... بغلش کنم.... بذارم اون من ِ بی جون فقط تو بغلم گریه کنه.... بذارم خالی شه....................

بذارم از غم ِ عمیق ِ عمیق ِ عمیق ِ اون پاییز بگه .... و بعد براش تعریف کنم که کم کم از فروردین و اردی بهشت 94 سر ِ پا خواهی شد خودم جونم... فدات بشم من....

فقط بغلش کنم.... همه ی تنهاییش رو بغل کنم....................


+ امیدوارم تاریخ تکرار نشه! این مشاوره رفتن اون مشاوره رفتن نباشه!

خدایا بهم صبر و اگاهی بده. بصیرت بده. بینش بده. قدرت درک بده. خدای کمکم کن. بغلم کن. خودت از نیت من شاهدی. پس نذار رفتارم انقدر بد باشه.

خدایا.... نگویم دستم بگیر, عمری ست گرفته ای؛ مبادا رها کنی....

+ محکم تر خدا... محکم تر.... ببند به خودت منو .... :*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۸
ترانه زندگی

امروز کلی درس خوندم خداروشکر. کتاب مکمل کوری برای نظریه الیس.

خرید مقاله!!! لامصب همه چی با پول میچرخه حتی علم!!!

کلی تب که هرکدومش یه مقاله بود باز کردم که دانلودشون کنم اما وقتی متوجه شدم پولی هست و من اعتبارم رو برای دانلود 50 مقاله شارژ کردم دست و دلم میلرزه که دانلود کنم مقاله!!

کلی تست خوندم و یادداشت کردم از بینشون که متغیرهای مقاله م رو انتخاب کنم. فردا با استادش بحرفم.

امار و هدایت خوندن.

خیلی کار کردم! دمم گرم!

+ ناراحتم که درکم نمیکنن. هرروز همون مهمونی که با وجودش نمیشه درس خوند میاد! و اصلا هم درک نمیشم که من درررررررس دارم!!!!!

حالم خوبه اما غصمه.

در اصل منطقم حالش خوبه اما احساسم نه..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۰:۳۱
ترانه زندگی

کلاسای دکتر غلامی رو دوست دارم. اما این هفته ش بیشتر درباره تاریخ بود. مثل دفعه های قبل سر شوقم نیاورد.

با اژانس برگشتم. خانومانه !

جای امپول -_-

فردا دیگه باید خلاصه مقاله رو مکتوب کنم.... و درباره اون یکی موضوع هم توی مقاله های توصیفی سرچ بزنم...


+ هوای شعر دارم.

شاید این دفعه نشست شعرانه رو برم.

یهو یاد شعر موسوی افتادم! وقتی گرفته ای و کتابو ورق میزنی و یهو میبینی یه شعر تو کتاب هست که اسم ِ تو رو صدا کرده... و بخشی از شرایط تو هم توش هست!


++ خوشحالم که منتظر جلسه بعدی مشاوره هستم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۲۲:۰۷
ترانه زندگی

یکی هم هست که با وجود مخالفت خانواده و سیستم فکری فرهنگی محیطش، یواشکی و با کلی محدودیت میره با یکی دوست میشه

نه به من که مامانم میگه برو با یکی دوست شو و من .... :)

چی بگم ...... درد زیاد است اما حرف کم .....

باز اشکی شدم.

بیخیال :)


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۱۳:۵۸
ترانه زندگی

بهار رو میشه تنها بود ... اما پاییز .... ؟!؟!

هوای پاییزی شهرم رو دوست دارم؛ اما تنهام . شدیدا دلم میخواد که با یکی می بودم.

تقابل ارزش ها و نیازها !

خدای من ....

+ تنهایی من اتفاق عجیبی نیست . . .


دیگه ازت نمیخوام که پرش کنی ... فقط کمکم کن از شدت فشار تنهایی نرم سمت اون راهی که دوسش ندارم.


+ داره می باره تنهایی

داره می باره بارون و تو نیستی...

شده این خونه زندون و تو نیستی .... :)


++ نه به اونی که با وجود شوهر، با بقیه دوتا دوتا دوست میشه! دیدم که میگم!! نه به اونی که یه روز سرش خلوت نبوده، هرکی رفته یکی دیگه جاش رو گرفته ... و چه بسا الان هم خوبن.... حداقل از جوونیشون کیف کردن :((
نه به من که ....................... هعی. فقط همین.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۱۳:۵۲
ترانه زندگی

خوشحالم که  دیروز تموم شد.

هوف.

خداروشکر

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۷
ترانه زندگی

خداروشکر اون دو فصل کتاب شهید مطهری رو خوندم.

فردا باید مقاله ای که امروز خوندم رو مکتوب کنم، ترجیحا تایپی.

جزوه دو درس شنبه رو مرور کنم. فکر نکنم وقت شه اما اگر وقت شد امار و اون یکی درس پنجشنبه هم بخونم.

چهارشنبه هم باید برم دنبال مقاله با موضوع مورد نظرم گشتن برای شروع و مقدمه مقاله دادنم! اشنایی بیشترم با اون حیطه و انتخاب متغیرم.

البته دوتا خواب اور خوردم. همه اینا منوط به اینه که فردا تا دیروقت نخوابم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۰۰:۵۸
ترانه زندگی

به سرم می زند این مرتبه حتما بپرم !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۵
ترانه زندگی

بغض دارم، خسته م.

دلم برای پاییز های دوره کارشناسی م تنگ شده.

دانشگاه قشنگمون... معروف به زمین های چمنش... معروف به پاییز محشرش....

تنهایی ها.... صبح های زود و نفس کشیدن هوای ابری از پنجره تاکسی ها، خواب الودگی ها.... خش خش برگ ها و فکر کردن ها.... دلم میخوادش...

تازه ترم اخر فهمیدم که چجوری چهار سالش رو ندیدم! چهار سالش رو نفس نکشیدم، چهار سالش رو تنها بودم... چهار سالش رو عکاسی نکردم....

دلم تنگه براش.... انگار دیگه بهش تعلق ندارم. و واقعا هم ندارم...

دلم پاییز میخواد. هرچند غمگین.... دلم میخواد غمگینی پاییز رو غمگین باشم، نه که با هزار تا راه و کلک مختلف، سر خودم رو گرم کنم انقدر که از خودم غافل بشم....

+ دیوونه شدم! یهو به سرم زد بزنم زیر کلاس های سه شنبه!!! نمیدونم چرا ! بی تفاوتی خر است. دیوونگی خر تر است.

دلم میخواد حرف بزنم با یکی. جدا تنهام.

++ حتی دلتنگ پاییز های انقلاب و ولیعصر هم هستم. کافه رفتن ها.... نمیدونم چرا هرچی ادم بزرگ تر میشه، این مدلی تر میشه! این مدلی ک من هستم، بی تفاوت، سِر . انگار فقط میرم که برسم ، از مسیر لذت نمی‌برم......

دلم یه کافه رفتن میخواد... اما امان.... امان از دود سیگار مثلا سپیدگاه، امان از دود سیگار مثلا شکلات‌... نمیشه. برای نگه داشتن خودت هم که شده باید از بعضی چیزا بگذری.... و من برای نگه داشتن بعضی چیزا، از خیلی چیزا گذشتم.... اخ که هنوز زخمشون تازه ست برام.... :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۳
ترانه زندگی

شاید امشب یه کلردیازپوکساید بخورم.

مخم داره می پوکه. انقدر که باز بوده به روز چیزای مختلف. انقدر که دیده و دیده و دیده...

+ چرا یکی دوهفته ست انقدر تنبل شدم برای درس خوندن؟

برای فردا باید دو فصل کتاب شهید مطهری رو بخونم. حماسه حسینی.

چرا هنووووز نخوندم؟ چرا حسشو ندارم ؟

+ لوراتادین و کلردیازپوکساید ... تو بی ما چگونه ای؟!

++ بی مخاطب :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۵ ، ۲۳:۱۵
ترانه زندگی