دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

چه روزی بود امروز....

چقدر سخت.... چقدر سخت... هر لحظه ش شکستم و باریدم....

چشمام می سوزه هنوز ... این روزام همین مدلی شده :) ...

کلاس طلیعه داشتیم امروز... 

قبلش با مامان کلی بحثمون شد. خدا ببخشه منو....

بعدش حیاط دانشکده... مزار شهدایی که از دور می شم زیارتشون کرد فعلا چون دورشون حصار کشیدن برای ساختنش..

بعدش کلاس دکتر..... ساعت نماز... نماز خوندن پشت سر این استاد فوق العاده ست... صوتشون... حالشون.. عالیه... 

چقدر امروز توی نماز گریه کردم.... یه جا حتی هق هق شدم...هق هق ِ یواش...

چسبید...

آخر کلاس دم در با باران چشم تو چشم شدم. سرمو انداختم پایین. چقدر دلم گرفت امروز... چقدر تنها بودم.... چقدر این روزا... بگذریم... :)(.

بعدش مامان اومد دنبالم... باهم آشتی بودیم الحمدلله.... خدایا ببخشید😭... مثل همیشه خراب  کردم با بد بودنم😭😭😭😭...

بعدش اومدیم پیش روشا... نمیذاشت بیام. فهمیده بودم می‌خوام برگردم و قهر کرده بود. تا گفتم نمی رم و بریم ماکاکا بخوریم؟ گفت آره. دورش بگردم من که چقدر زود حالش خوب میشه... روشا! کاش منم میتونستم مثل تو انقدر همه چیز رو ساده بگیرم.... انقدر راحت وسط گریه حالم خوب شه و تصمیم بگیرم که حرکت کنم... تصمیم جدید بگیرم....

اومدم خونه.... آناهیتا پیام داد... عکس بود... گفت مزار شهدای کنار دانشکده شون هست و امروز برای اولین رفته... برای حال امروز من حس فوق العاده ای بود... الحمدلله... انگار نگاهشون هست به من ِ بی لیاقت ترین....

بعد ش همون لحظه سروناز زنگ زد... قرار شد دوشنبه همو ببینیم به امیدخدا...❤❤❤ دوشنبه.... اول آبان....اول آبان......

+ از آدما خسته م. پناه می برم به سکوتم. سکوت ِ دوست داشتنی خودم سلام....

+ یا حسین.....

میدونم به هیچ دردی نمی خورم. خودت زودتر منو ببر پیش خودت!

چی گفتم!!!!!! حواسم نبود. ناخواسته نوشتم. قصد جسارت نداشتم آقا....

یعنی... زودتر منو از این دنیا ببر... از این دنیا خسته م... از این بیهوده بودنم خسته م شما می‌دونید...

اینکه اینهمه آدم توی لاک جیغ اثر گذاشتن روی یکی ولی من ِ پست نه.... چون خودم بدم. چون خودم آدم نشدم ک بخوام کسی رو کمک کنم...

آدم بشو نیستم مولا... پس تا خراب تر نکردم زودتر رفتنم رو امضا کن.. تا اربعین نرسیده امضا کن آقا....

عمیقا خسته م مولا....

یا حسین..... یا حسین.... یا حسین.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۶ ، ۰۱:۴۰
ترانه زندگی

آهای خبردار... آهای خبردار....

اول آبان نزدیکه...

مرد داریم تا مرد..

یکی سر کار...

یکی سر بار...

آهای خبردار... یکی سر دار .....

+ پاییز اومده پی نامردی....

+ یخی شده چشمام... دوباره... دوباره و دوباره و دوباره...

++ نمیدونی چقدر بدم میاد از خودم....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۲:۵۲
ترانه زندگی

خودت شاهدی باهام چیکار کردن، نه؟

هیچی. دیگه حرفی ندارم.

فقط اینکه... بدم میاد ازش. از بوی تعفنی که میده. بدم میاد از چهره کریهی که داره. بدم میاد ازش.

صبح اومده بیدارم کنه. دلیلی هم نداشت بیدارم کنن اصلا. نفهمیدم چی میگه. فقط آخرش اسم کربلا شنیدم. یهو چشام باز شد. به یه حالتی گفت دوست داری بری کربلا؟ سرمو تکون دادم که آره. گفت نمیشه عراق بسته شده. و خندید و رفت.

چیه؟ چرا دست بر نمی‌دارن از سرم؟ من که کاری باهاشون ندارم. چرا حتی اینجوری از خواب بیدارم می کنن؟ چرا شکنجه روحی می کنن منو؟

دیگه نا ندارم. کاش یکم از اون اداها که برای همکارات میای برای ما هم میومدی‌. کاش قبل اربعین امسال بمیرم. کاش ...

من که میدونم بی لیاقتم. اما انتظار نداشتم یه بوزینه اینو تو سرم بزنه. متنفرم ازش. دلم میخواد دستامو بذارم رو گلوش تا چشاش از حدقه در بیاد‌.

اونی که فقط فکر خودشه. فکر عوض کردن ماشینش ، چیزی که تو چشم مردمه. فکر مست شدنش. فکر جایی که بهش حال بدن. حتی به روشا رحم نداره. ببین کی گفتم بهت اینو...

امروز یه بار دیگه مردم و نمیدونم چه سگ جونی م که هنوز زنده م...

خاک بر سر من که هنوز زنده م...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۱۱:۳۰
ترانه زندگی

دوسال پیش همچین شبی شما رفتی آقا محمد رضا....

و من اکنون اینجا...

در دومین سالگرد نبودنت.... بوی مشروب را از دهان مادرم استشمام می کنم....

+ قلبم سنگینه....

کاش صدام از سقف خونه بره بالاتر....

کاش دستمو بگیرید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۶ ، ۲۰:۴۶
ترانه زندگی

وای وای وای....

داشتم لاک جیغ ۲۵ مهر رو می دیدم. یه پسر...

آخرش مصاحبه کننده گفت الهی شهید شی. گفت إن شاءالله. اعزامی مون برسه إن شاءالله بریم شهید شیم...

فکر کن.... خوش به سعادتش.... خوش به سعادتش....

اول آبان نزدیکه.... قلبم می خواد بترکه تو سینه... کی حالمو می فهمه؟ کی می فهمه به جز خودت یا الله؟

قلبم داره می ترکه..... از هجوم اینهمه درد.... درد عمیق.....

اینکه نتونی بری و نتونی حتی بیان کنی که خواستگاری داری با این مشخصات....

اینکه.... اینکه تاریخ اعزامش نزدیک باشه.... وای وای وای....

جمعه باشه... آخرین روز محرم باشه.... نزدیک اول آبان باشه... وای خدایا....این برنامه رو ببینی....

سه آبان هم دومین سالگرد شهید دوست داشتنی ت باشه... وای خدایا....

چقدر قلبم سنگینه امروز.....

دلم میخواد بمیرم امروز....

حتی نتونستم یه تلنگر برای خواهر و خانواده م ایجاد کنم.... یعنی هیچ غلطی نتونستم بکنم. حتی برای آنا. وای خدایا.... وای خدایا..... حتی طناز.... وای خدایا.... وای خدایا.....

نزدیک اربعین هم باشه...

یکی به من بگه من چرا زنده م؟

+ امروز بعد از گوش دادن جلسه هفتم آقای پناهیان محرم، دو سه تا از ویس های موسسه رو خدا رندوم پلی کردن برام. به گریه افتادم.... هق هق... هق هق.... آرومم کرد... باز دوباره لاک جیغ دیدم، هوایی شدم....

اینایی که کمک میکنن یکی متحول میشه.... خدایا.... کاش اول خودم متحول می شدم و بعد می تونستم کمک اینهمه آدم اطرافم کنم....

وای خدایا....

+ بعد از خواب فوق العاده پریشب، و خوندن تعبیر خوابش، دارم ویس های سخنرانی های دکتر غلامی درباره حضرت سجاد علیه السلام رو دانلود میکنم. إن شاءالله بتونم گوش بدم چ استفاده کنم. البته اگر قرار بر نبودنه که چه بهتر....

یا سیدالساجدین.... خودتون کمک کنید آقا... خودتون کمک کنید مولا‌‌‌...

+ حس میکنم واقعا باید یه کاری کنم. واقعا.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۶ ، ۱۶:۱۸
ترانه زندگی

از خودم بدم میاد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۲۳:۴۸
ترانه زندگی
انقدر خسته م که حال ندارم بنویسم.
خستگی فیزیکیم خیلی قابل تحمله! خستگی ذهنی شدیدی دارم.
امروز خیلی خندیدیم. خیلی خوب بود. اما چرا انقدر انرژی ازم رفت؟
چرا اخراش حس می کردم که حتی دیگه نمی تونم بخندم... چرا سردم شده بود...
ذهنم خالی شده بود. نمی‌دونم این حالتا منشأ ش روانی هست یا جسمی.
اینکه یهویی خالی می شم. انگار امروز زیاد با آدما بودم. انگار عادت کردم به تنهایی. خوب نیست. واقعا خوب نیست.
چمه؟
چقدر هوای حوصله ابری ست...
حال سودابه خوب شد، گفت خیلی خوشحال شده. این بهترین خبر بود. خداروشکر. هدف همین بود❤.
همین الانشم سرم سبکه و گیج می ره...
ظهر به سمت موسسه می رفتم هم یهویی پاهام شروع کرده بود لرزیدن. زیاد بود یه جوری که نمیتونستم بایستم چند لحظه ای.
توی موسسه رضوان رو دیدیم. از قبلش هماهنگ کرده بودیم. خیلی خوب بود. خیلیا. حرف زدیم با هم. گریه ش گرفت... از خونه می گفت. از کربلا که چقدر دلش می خواد... چقدر دلش پاکه این بشر... چقدر نازه... دوسش دارم. هدیه امام رضا علیه السلام هست...خدا جونم شکرت به ما امام رضا علیه السلام دادی😘❤...
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم...
توی موسسه ب استاد پیام دادم . پرسید ناهار خوردی؟ گفتم نه. ولی نمی‌خورم سیرم. وقتی زنگید و رفتم لابی، خانم فاطمی هم بود و غذا دستش. بعد پرسید غذا خوردی؟ گفتم نه. استادم گفت نخورده. گفت پس این مال توئه.
یعنی مثلا استاد ب خانم فاطمی گفتن که به روی خودش نیاره. چقدر ناز مهربونن....ممنون خدا بابت داشتن شون...😘😘
بعدش توی ماشین چهارتایی عقب نشستیم چقدر خندیدیم... با خانم فاطمی...
اونجام از خاطره های خانم فاطمی و مامان دوست استاد نهال! با مزه بودن. آنقدر خندیدیم عضله های شکمم کلی ورزش کرد! فکم هم درد گرفته بود!
ولی حالم خوب نیست.
چرا انقدر عادت کردم به تنهایی؟
چرا تحمل جمع رو ندارم؟
حتی جمع دوستانه......
+ پاییز اومده، پی نامردی...
+ امروز ندا صاف کننده خریده بود برام آورده بود. دوتا. خدا خیرش بده...❤. خدایا ممنون بابت این دوستای آسمونی😘❤......
دلم گرفته خدا....
چقدر وقتی خونه تنهام حالم بهتره. چرا خدا؟
نشونه خوبی هست آیا؟
+ دیشب! خواب جنازه ! وسط خیابون! 
خواب مهر کربلا که نصف شده و شده دوتا مهر! دوتا مهر نسبتا سالم مستطیل باریک!
+ یه چیز نسبتا مهمی رو میخواستم بنویسم اما یادم نمیاد چی! ها! فکر کنم همین بود...
اینکه فردا می خوان برن خونه فرهنگ. دعوتن. میخوان برن مست شن. چقدر خوبه که نمی رم... غروب جمعه باید تنها باشم... خداروشکر که نمی رم.... الحمدلله....
+ شب جمعه ست و نزدیک اربعین.... هیچی... فقط همین :)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۲۳:۲۴
ترانه زندگی

خواب حرم حضرت سید الساجدین علیه السلام...‌

تابوت حضرت... تبریک کردن... شکستن مهر کربلا از عظمت انرژی ش‌‌‌‌...

شکستن دلم....

خواب حرم حضرت......

الحمدلله..فقط چند روز از شهادت ایشان گذشته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۰۹:۴۳
ترانه زندگی

 پلی لیست رندمه.

با این حال، مداحی سلسله موی دوست پلی میشه و بعدش فایل دکتر ص درباره جمعیت مسیحیت...

هی هم تکرارش می‌کنه... مسیحیت... مسیحیت...مسیحیت...

به قول محدثه، هیچ اتفاقی تصادفی نیست....

چقدر حالمو بد می کنه.... و چقدر به گردنم هست که باید بدونم...

+ چند شب پیش خواب حرم رو دیدم... مشهد... ولی بیدار شدم یادم نبود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۰۰:۴۳
ترانه زندگی

نمیدونم چیکار باید بکنم.

الله مدد الله مدد.... یا رسول الله مدد....

چیکار کنم خدا 😭😭😭

وقتی یکم پیششم چقدر خوشحال میشه ، چقدر دوست داره باهاش باشم...

چمه خدا؟

چرا انقدر انرژی ازم میره؟ باید یکیو انتخاب کنم

یا حال بدی خودم و حال خوب شدن خواهر

یا حال خوب خودم و بهتر نشدن رابطه...

نمیدونم چرا انقدر انرژیم می‌ره... شش ماه هفت ماه گذشت... دیگه بسه... دیگه باید یه کاری بکنم...

دلم می‌خواست زودتر همه چی تموم شه. کاش زودتر....

خسته م. خسته م. خسته م. توان ندارم. حالم خوب بود. واقعا حالم خوب بود. اومدن اینجا، پیششون بودم، انرژیم رفت. واقعا انرژیم می‌ره. بدنی حتی. سرم سبک شده بود باز. امروز می‌خواستیم بریم دکتر واسه سرگیجه ها و ضعف ها. اما گفتم دو روزه بهترم و نمیخواد. امشب دوباره اینطوری شدم. شاید ریشه روانی داره. چون دوباره که اذیت شدم اینطوری شدم. همین الآنم حتی.... یه جوری انرژیم می‌ره که هیچ کاری نمی تونم کنم...

یا حسین... چقدر دلم میخواد اسمت رو فریاد بزنم.... از ته قلبم... با همه وجودم....

چه کشتی نجاتی هستی یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام....

خودت کمک مون کن. 

کربلا که دعوت نکردی..... کاش بمیرم تا اربعین.... حسین من.....

نمیدونم باید چیکار کنم....

نمی‌دونم... خسته شدم ... عمیقا خسته شدم.... میدونم مسوولم و این چقدر حالمو بد تر می کنه... 

داشتم کمکش می کردم از لباسا عکس بگیره... اومد تسبیح رو بندازه گردنش... نذاشت. گفت نه. گردن من نه.... آخه چرا... چرا انقدر محکم... خدایا... چرا هربار یه چیزی می بینم؟

خدایا خسته م... خدایا من خودم شرمنده هستم.... چرا شرمنده ترم می کنی؟ خدایا حواست بهم باشه ها... خدایا حواست بهش باشه... خدایا به دلش راه پیدا کن.... خدایا....به دل هممون راه پیدا کن...

+ آنقدر انرژیم رفت که حتی ذوق تولد سودابه فردا هم رفت... یه ابر غمی اومده توی دلم که جز با بارش حسابی آروم نمی شه انگار...

++ امروز اومده بود اتاقم. تابلو «علی» که موسسه هدیه دادن رو یهویی برداشت و شروع کرد بوسش کردن... فطرت پاک بچه ..... اون از کجا میدونست چه آدم بزرگی هست صاحب این اسم... عکس نبود ک حتی بخواد بوسش کنه...

اسم بود. اما بوسش کرد. نه یه بار. چندین بار. چندین بار.

+++ خستگیامو میارم تو بغل خودت...خودت آرومم کن ❤😘.

کمک کن فردا کسی حالمو نفهمه. کمک کن سودابه خوشحال شه. کمک کن همه خوب باشن و راضی. کمک کن کسی نرنجه...

کمک مون کن...

قلبم.... همه چیم هدیه به شما یا الله... وقتی هیچی از خودم ندارم هدیه بدم بهتون... از هدیه و نعمتای خودتون میتونم تقدیمتون کنم...

کاش یه زندگی خوب داشتم که درست استفاده کرده بودم ازش... هدیه می‌دادم به شما یا الله...

اما افسوس که جز سربازی و گناه چیزی ندارم برای شما...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۶ ، ۰۰:۲۱
ترانه زندگی