دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

امروز دانشگاه بودیم. صبح که می رفتم بابا هنوز اثر نوشیدنی روش بود. خودمونی بگم, هنوز مست بود. صبحم اونطوری شروع شد. بیدار هم بود آخه!!

تو ماشین تا برسم به مریم داشت گریه م می گرفت.. یعنی خودمو کنترل کردم که پیش مامان گریه نکنم!

بعدش دانشگاه. بعد کلاس اول رفتم پیش استاد. گفت خودت و مامان هم باید بیاید. شت. خودم سختمه. شاید اینم یه جور خودخواهیه.

دراز کشیدم اما سرم سبکه و گیج. چشام سیاهی می‌ره.

گفتم چیکار کنم؟ خطری هست؟ گفت تنها مونده. بهش توجه کنید. شریکش کنید. اما... نگفتم ک استاد...

نگفتم که استاد نمی شه وقتی که .... یا فحش میده و توهین... یا هم ک این روزا...مستی...

سر نماز خیلی گریه م گرفته بود. گفتم خدایا چیکار کنم... خدایا باید این قضیه رو یه بار برای همیشه حل کنم... خدا پی سفارش خودت چی میشه‌.‌..خدا مضطر شدم...به کی بگم خدا... با کدوم مشاور برم حلش کنم ک ارتباطمو بهبود ببخشم... خدایا چیکار کنم... احمدی که خب گرونه و رابطه کاری طور... موسسه هم که اواخر بهمن وقت داده، اینم ک استادمه، خدایا چیکار کنم.... خدایا چیکار کنم آخه.... أین حجتنا؟ أین دلیلنا؟ أین برهاننا؟

خدایا خسته م...

کلاس بعدیم .. خوب بود خداروشکر. فاطمه سادات می‌گفت لاغر شدی خوب شدی، حمیده می‌گفت داری محو می شی دیگه! می‌گفت نکنه داری سایز کم می کنی واسه لباس عروس؟! تو دلم گفتم برو بابا..

خداروشکر که لاغر شدم واقعا... گرچه هنوز اونی که می‌خوام نشده...

این روزام کم اشتها شدم دوباره... امیدوارم بازم وزن کم کنم...

برگشتنی، مینا اومده بود پیشم تا مترو، می‌گفت به فکرت بودم، خیلی وقت بود حرف نزده بودم باهات، آروم بودی؛ آروم تر شدی. ساکت بودی، ساکت تر شدی.

خوبی خوشی و اینا.

از مقاله پرسیدم. کمک کرد. خدا خیرش بده ... ❤.

اومدم خونه . آذر پیام داده بود حالمو پرسیده بود. شیوا پیام داده بود ک خبری ازت نیست نکنه عروس شدی شیرینی ندادی؟! گفتم نه نگران نباش.

گفت زیاد به دلم افتاده که تا آخر امسال عروس می شی. منم تو دلم گفتم تو این بحبوحه... عروس... به تنها چیزی که ذهنم درگیر ش نیست همینه :) .

یا مثلا دیشب ب باران ویس دادم می‌گفت چه صدات محزونه. خودم حس نمیکنم ولی. یا مثلا چند شب پیش عکسمو دید می‌گفت چقد چهره ت از نظر روحی داغونه :| .

نمی‌دونم. میدونم که خوب نیستم اما خب فکر نمی کردم بقیه حس کنن. گرچه کسایی ک کمتر می‌شناسنم متوجه نمیشن. مثلا کلاس زبان و ... .

خدایا شکرت.... خدایا شکرت بابت داشتن دوستای خوب... ک حواسشون هست... خدایا ممنون بابت همه چی ❤😘😍. 

خدایا مضطرم.. خودت کمک کن...

امن یجیب اامضطر اذا دعاه و یکشف السوء...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۱۸:۰۱
ترانه زندگی

ببخشید که حالم خوب نیست.

ببخشید که وقتی می بینمت یاد مستی ت میفتم.

ببخشید که از این حالتات بدم میاد.

ببخشید که اینجوری شدم.

+ این حجم از رقت... بگذریم....

بگذریم و بخندیم :) ... که باید خندید در میان مردم...

+ خدایا حالم خوب باشه سر کلاسای امروز، لطفا .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۰۹:۱۵
ترانه زندگی

حالم خوب نیست.

دوباره خواب می‌خوام فقط...

سرم درد می‌کنه. سنگینه. نبض می زنه. نمی تونم تکونش بدم.

می‌خوام بخوابم. ازون خوابا که فقط برای اینکه بیدار نباشم.

+ بگذار تا مقابل روی تو بگذریم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۲۳:۱۶
ترانه زندگی
از رها پرسیدم. در لحظه جواب داد! باورم نمیشد!
خدارو شکر❤ .
آدرس یه دکتر خون خوب رو داد. إن شاءالله برم..

+ یکشنبه بود نوشیدنی خورده بود. امشب دوباره...
هی هم می خوره. زیاد.
لازم نیست که بگم که چقدر از بوش بدم میاد. چقدر از حالتاش بدم میاد.
دوباره داره زیاد می خوره.
دوباره می خواد دق میکنم بده. ولی من دیگه اون آدم هشت نه سال پیش نیستم.
ولی من دیگه آدمی نیستم که با صدای زمین خوردنش بیدار شم و ببینم وسط آشپزخونه غش کرده و فرش و صورتش پر از خونه...
نه... من دیگه طاقتشو ندارم.... به نظرم کافیه...
دق می کنم این سری اگه بخواد همینطوری پیش بره. باور کن... شک ندارم ش...
+ امروز خوردم زمین. یه ساق پام ورم کرده یکیش هم کبود شده.
عجله داشتم. چادر گرفت زیر پام. البته فکر کنم. اگر نگم که سرم گیج رفت...
+ متنفرم از صدای آهنگش...
خدایا تا اواخر بهمن چجوری تحمل کنم؟😭😭 خودت کمک کن خدا😭😭
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۲۲:۳۲
ترانه زندگی

درسته که مالکیت با خدا ست و بنده واقعا هیچی نیستم.

ولی فکر که می کنم می بینم الان خیلی آمادگی دکتر و درمان ندارم. نمیدونم.

ضعیف شدم. روحم ضعیف شده.

باید بسازم خودمو. خدایا کمک کن بسازم خودمو. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۲:۰۴
ترانه زندگی

راستشو بگم ترسیدم...

دیشب یه جور بدی شد دستم. یه گردالی باد کرد و قرمز پر رنگ...

همین الانشم از خارش زیاد بیدار شدم.

دیشب پیش مامان، نازم می کرد... باهام حرف می زد... حس خوبی بود, خیلی...

خدایا شکرت... خدا جونم واقعا واقعا واقعا شکرت ❤😘😍❤😘

+ دیروووووز توی کلاس زبان, منا رو دیدم دوبارههه😍

چقدر تغییر کرده بود... ظاهر, برون گرایی و ... . مهربون...

هردو چادری شده بودیم.... هردو توی اون موسسه...

خدایا شکرت واقعا ❤😘😍

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۱۰:۵۲
ترانه زندگی

یک کیلو لاغر شدم...

از فکر کنم پنج شنبه جمعه تا الان.

حال جسمی م هم خوب نیست.

حساسیت ها. دکتره واسه یه ماه و نیم دیگه وقت داده.

مشاوری که استاد پیشنهاد کرده, واسه اواخر بهمن وقت داره. چیکار کنم واقعا...

قربونت بشم که میخوای مضطر تر بشم... قربونت بشم که میخوای فقط بیام سمت خودت...

میل ندارم چیزی بخورم , اما ضعف دارم. حس میکنم دوباره فشارم پایینه, سرم گیجه و چشمام سیاهی می ره همش. چیزی میخورم معده م اذیت میشه, نمی‌خورم هم ضعف دارم.

نمیدونم باید چیکار کنم. برم پیش احمدی؟

برم پیش رستگار؟

تلفنی نمی تونم آخه...

چیکار کنم خدا....

کاش این بغضم می شکست... کاش می شکست.... کاش حداقل خودم پیش خودم حالم بهتر می شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۶ ، ۱۳:۵۱
ترانه زندگی

چشمام دوباره داره گود می شه :)

دوباره غمگین.. دوباره بی روح...

راستی, چرا خوابم نمی بره؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۶ ، ۰۲:۱۴
ترانه زندگی

این روزا، بیهوده تر از این نمی تونم باشم...

+ دلم تنگه برای گریه کردن

کجاست مادر

کجاست

گهواره ی من...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۶ ، ۰۰:۴۱
ترانه زندگی

دستم به هیچ جا بند نیست

بلا تکلیفم .

میدونم باید یه کاری انجام بدم اما حوصله هیچ کاری رو ندارم.

همچین خوش نیستم...

حوصله هیچی ندارم. دلم میخواد یکی برام حرف بزنه... فقط حرف... گوش بدم یا بخونم... و فکر کنم... فکر کنم و قدم بزنم.... توی این هوا قدم بزنم.... قدم بزنم....

دوباره میل ب خوردن ندارم, ولی حوصله این ضعف کردنا هم ندارم...

کلا بی حوصله م.... بی حوصله....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۲۲:۳۲
ترانه زندگی