دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۵ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۴۹
ترانه زندگی

خدااآاای من

خیلییییی اضطراب دارممممم

مشاوره _ بعدشم جشن... خدا کنه خوب باشم و خوب استفاده کنم...

خدا کنه مشاوره خوب پیش بره.

خداااآآاااا... خودت کمک کن خدا جونمممممم... قلبم رو آروم کن😘😘😘😍😍😍❤❤❤.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۷ ، ۱۱:۰۳
ترانه زندگی

دیروز صبح امام زاده الحمدلله.

اون خانمه ک شیطونه و پر انرژی رو دیدیم. گفت کنار ضریح امام حسین علیه السلام یادتون بودم! خیلی عجیب بود. الحمدلله......... یا حسین... حسین من....

بعدش برگشتنی اون خانمه ک مسوول هم هستن، فهمیدن ک صبحانه نمی مونیم. همین که فهمیدن هم خودش عجیب بود....یعنی قطعا یه اراده ای در کار بود. پارچه متبرک حرم حضرت معصومه سلام الله علیها رو دادن بهمون. گفتن انگار عید اونجا بودن و حتما قسمت بوده که روز شهادت پدرشون بهمون برسه.... عجیب بود. الحمدلله. خدایا شکرت. بعدشم موسسه و درس رفق و مدارا. اینکه چون صبحش اونجا بودم. دیر رسیدم اما شروع نشده بود. تا رسیدم سلام اینا کردم شروع شد. الحمدلله. بعدشم پشت بوم چند تایی. اینکه استاد وقتی ب لطیف بودن مثلنی م می خندیدن، سر جریان ایده های تولد استاد, ک استاد در جریان نبودن، ای جانممم یهو ب قول آذر جدی دفاع می‌کردند. اینک خودش می‌دونه خط قرمز است کجاست. قبلشم درباره روحیه کتمانم صحبت میکردن ک انگار نمیخوام نالطیفی م رو نشون بدم. نمی‌دونم. فکر کنم. بعدشم شهر کتاب و پارک دمش با آذر... 

صحبتای دیروز کلاس ک چقد بهم میخورد. و حتی همون حرفی ک استاد روز قبلش تلگرام بهم گفته بودن. تا ابراهیم نشدی تو آتیش نپر... هی بحث همین چیزا. حس کردم چقد میخورد بهم. و دوباره بیان شدن این جمله.....

الحمدلله.

+ یه حال خنثی ای دارم! یعنی حوصله جمع ندارم. ولی بی حوصله هم نیستم. دقیقاااااا حس میکنم لطافتم کم شده. ب خاطر شرایط و کم شدن معنویتم از اون قبلی که بوده شاید....

خدایا کمک کن...

امامم...

امامم به حق این عید عزیز ک امشب شبشه....شب مبعث... به به.... الحمدلله.

خدایا کمک کن از فردات به بهترین شکل ممکن استفاده کنیم. إن شاءالله. الحمدلله. خدا جونم.... 

فردا قبل جشن دقیقا، وقت مشاوره دارم. خدایا خودت کمک کن. کمک کن هرچی خیره جاری شه بر قلب و فکر و زبانم...کمک کن خوب پیش بره خدا. کمک کن بعدش از جشن بتونم استفاده کنم. یا رسول الله مدد....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۱۹:۱۹
ترانه زندگی

علاوه بر اینکه خوراکم به هم ریخته و کم اشتها شدم، البته خدارو شکر!

علاوه بر اون خوابم هم کم شده و کم کیفیت....

خوابم نمی بره شبا دوباره خب...

نمیدونم چرا. نمیدونم چم شده.

حالا مثلا که هی سراغ پدرام رو بگیره.

خب چرا درک نمیکنی اعتیاد رو.

این زخم کهنه ی عفونت کرده....

همه جام درد می‌کنه. روحم، فکرم، تنم... ولی با همه اینا هنوز میتونم بخندم، خدایا شکرت. قربونت بشم من که اینهمه نعمت دادی ک نمیتونم بشمرم. قربونت بشم که درداتم نعمته. قربونت بشم که انقد دوستت دارم عشق گل دل من...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۱
ترانه زندگی

امروز استاد پیام دادن که خوبی و دکتر چطور بود. بعدش ازشون مهمونی خواهر رو پرسیدم. که چیکار کنم. مشترک رو برم یا مهمونی. گفتم امام زمان چجوری راضی ترن؟ گفتن منطقی و متعادل برخورد کن. گفتم منطق من یا منطق اونی که تجلی رحمت خداست؟ گفتن که همه در حد کمال نیستن و مهم اینه که اندازه خودش...

گفتم اهان یعنی کار بهتر اون بود ولی نه واسه من و واقع نگر باشم اره؟ یعنی انرژیم بالاتر می‌بود می‌شد نه؟

گفتن که تو این مورد خاص منظورم نیست، اما کلا

تا ابراهیم نشدی تو آتیش نپر....

حرفشون قانعم کرد.

ولی

دردم گرفت

که چقدر ضعیفم.... که هرروز دارم ضعیف تر میشم.... که خدای من، اشک امامم رو در میارم یعنی؟...

من چیزی بلد نیستم. ولی تو رو میخوام امامم. تو رو می‌خوام یا الله. من می‌خوام از تمام هستی, فقط شما رو بلد باشم.......... زیادیمه، اما شما کریمید.... دلم به کرامت شما خوشه....

ببخشید اگه اشکتون رو میارم امامم.... دستمو بگیرید. به این ماه قشنگ که ماه امیرالمومنین علیه السلام هست، دستمو بگیرید.... یا الله... یا علی.... یا حسن.... یا حسین... یا رضا... یا مهدی.... یا کاظم، یا صابر که امشب شب شهادتتون هست...

+ نمیخوام ضعیف باشم... نمیخوام بقیه ضعفم رو حس کنن... خدا جونم کمکم کن... کمکم کن فردا خوب باشم....

++ معده م به هم ریخته دوباره. نه ناهار خوردم نه میل شام دارم. مث پارسال همین موقعا دقیقا.... گرسنمه ولی نمیتونم چیزی بخورم.... خوبه.... خداروشکر :) .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۴۲
ترانه زندگی

آشفته ام، دلم میخواد برات حرف بزنم.... دلم میخواد باهات حرف بزنم....

خوب نیستم.... انرژی ندارم.... انرژیم زود می ره و نمی دونم چرا....نمیدونم حتی واسه این کاهش وزن بوده یا منشا روحی.

حالم خوب نیست. اینو میدونم فقط.

تصور میکنم خودمو بدون روشا....

اگه برن چی؟ چیکار کنم.... تصور میکنم لحظه ای که میخواد بره...

نگاه میکنم به روشا... به معصومیتیش.... دلم به حد مرگ می سوزه براش...خدایا آخه چه گناهی کرده....

چه گناهی کرده روشا خدا..... خدا دلم میگیره براش.... هی می بینمش هی گریه م میگیره.

خدایا حالم خوب نیست. مامان، بابا، روشا، رفتنشون، مسوولیت خودم در قبال روشا و مامانش، وظیفه م به عنوان فرزند بودن، وظیفه م برای سرباز بودن... برای درسم... برای کار کردنم... برای آناهیتا... برای برای برای....

همه چی با هم رو دوشمه.

خدایا خیلی وقته دیگه شاد نیستم... دیگه هیچ دلخوشی ای ندارم خدا...

اللهم إنا نشکوا إلیک....

دلم گرفته خدا... خدا......و اینکه تمام مدت نقش بازی کنم جلوی بقیه که خوبم، همینم انرژی می گیره ازم....

خدایا..... امامم........... چقدر دلم گرفته برایت......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۳۳
ترانه زندگی

ماه رجب داره امیر المومنین علیه السلام رو میده بهم به لطف الله حق تعالی...

میشه شعبان مهدی رو صاحب خونه قلبم کنه؟

یا صاحب زمان.... بخوان ما رو.... یا علی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۲۹
ترانه زندگی

دیشب چه گریه ای کردم.... دوتا کلر... و بازم کلی بیدار.... بعد از ۲۴ ساعت هنوز چشمام می سوزه....

گریه خوبی بود ولی... همون حسی که جز خودت کسیو ندارم...

+ روزش همون روزی بود که روز علی بود.... روزی که یا علی.... یا علی... یا علی... استاد فرحانی. جلسه چهارم مدرسه اسلامی. خدایا....

 یا علی.... مولای من.. امیدی محو درس شده بودم که داشتم جا می موندم از اون مصاحبه کاری. ک البته کار مناسبی هم نبود. مداحی های سیدخلیل علی نژاد... به به... الحمدلله. همون روز. و شبش اون عجز و خواستنا.... خدایا شکرت.

امروز با انا حرف زدم و نمی‌دونم چقد درست بود کارم و لحنم و حرفام. خدا جونم خودت کمک کن. الحمدلله.

+ امروز کلاس زبان. نماز شب.....


++ بد اخلاقیام... ببخشید یا صاحب زمان...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۲۷
ترانه زندگی

امروز صبح امامزاده بودم الحمدلله... بعدش با غزل. کافه ی داخل پاساژ! بعدش امام زاده صالح علیه السلام.... بعدش دربند. خوش گذشت خداروشکر...

اومدم جدا از سردردش و دوتا مسکن ک بهترم کرد خداروشکر،

ب مسوول آموزش پیام دادم. گفتم که برای مشاور چی شد و کی معلوم میشه. بنده خدا کلی پیگیری کرد. گفت وقتش میفته هفته آخر فروردین. اگه میخوای شنبه باید زنگ بزنی.

صبحی به منشی مشاور قبلیم پیام داده بودم. وقت گذاشته بود برام. در کمال تعجب یه وقت خیلی زود داد! پنجشنبه این هفته! ساعت ده صبح. به امیدخدا...

بعدش دیگه دیدم چه خوب. خداروشکر. هم اینکه پنجشنبه رو میرم خدا بخواد. هم اگه نخواستم ادامه بدم ک شنبه از اونجا وقت می گیرم. تقریبا با پنج شنبه اوکی ام خداروشکر. پولش فقط سختمه... حالا برم ببینم تا خدا چه خواهد...


بعد شب ب استاد گفتم. گفتم چه خوب و اینا. مهم اینه که شروع کنی. آدمش مهم نیست. بعدش حس میکردم حالش خوب نیست. گفتم مراقب خودتون باشید و من ک دارم لحظه شماری میکنم ک بیاید، کمتر از یه هفته. گفتم منم دلم تنگتونه. یه جوری شدم. دوست نداشتم حسمو. به آذر پیام دادم ک استادو دریاب، حس میکنم تو خودشونن. بعد یکم بعدش دیدم استاد پیام دادن که ندیدم من هنوز

گفتم چیو؟ گفت نمیدونم چی نوشتم شاید با یکی دیگه بودم 😂😂😂

استیکر خنده. بعد گفت خوب شد بی ادبی نبود 😂. دوست داشتم ک خندید. منم خنده م گرفت.

ولی خدا کنه خوب باشه.... تو حال خودش نیست.... چقدر تحت فشاره.... بگردم براااش.... ک تهشم همش فکرش پیش بچه هاست.... ک زهرا خوب باشه، سارا خوب باشه و ... .

خدایا کمکش کن....

بعدش تو گروه باهوشا هم کلی خندیدیم. آخرش استیکر گذاشتم گفتم خانم ف رو اینطوری تصور میکنم . همون چهار تا استیکر ک اسیر شدیم این وقت شب و اینا. خندیدیم خداروشکر. خوش گذشت. حالم خوب میشه وقتی درباره خوشحال کردنشون صحبت می کنیم.... الحمدلله.

خدایا خودت کمک کن.

حرفای دیشب باران.... اینکه بصیرت زاده عمل است نه اندیشه محض... قدم اول و بردار خدا راهگشایی و راهنمایی می‌کنه... خدا جونم خودت کمک کن... إن شاءالله....

قدم اول رو برداشتم. واسه مشاور گفتم هر کدوم زودتر شد. گفتم خدا خودت بذار سر راهم راهو. که اینطوری شد. الحمدلله. خدا جونم شکرت . عشق دلم...

ببخشید امامم... ببخشید ک امروز رنجوندمت... ولی من که جز تو کسیو ندارم.

. با همه بدیام دوستت دارم. از این مطمئنم. دوستت دارم. عاشقتم. عشق دلم....

إن شاءالله ظهور کنی.... تولدت رو کنار خودت جشن بگیریم إن شاءالله ❤❤😘😘

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۴۴
ترانه زندگی

کار بد کردم....

قلیون... بیرون... با این لباسم.... حرمتش... حال بدم...

یه قلیون رو تنهایییی کشیدن ، تا وقتی ذغالاش تموم شد...

سرم داره می ترررررکهههههه.... قرص خوردم.

میدونم دلت رو شکستم امام زمان...

میدونم.... اما اینو میدونی که پناهی جز خودت ندارم.....

می‌دونی که دلم نمیخواد بد باشم

میدونم که راهو اشتباهی دارم میرم

مث بابا

+ هیچ وقت قضاوت نکنیم آدما رو.. ک چرخ می چرخه تا خودتم همونجا قرار بگیری....ببخشید مولای من.... ببخشید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۴۱
ترانه زندگی