دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

یه وقتا خدا اینجوری امتحانت می کنه... در نهایت ممکنه برسونتت به اون چیزی که می خوای. اما اول امتحانت می‌کنه که خودت بفهمی که چقدر نیات خالصه... چقد حاضری به خاطرش بگذری از همه چی...

خدایا ممنون که کمکم می کنی حس ت کنم اینجوری و امتحانات رو در حد کم خودم لمس کنم. ممنونم خدااااا جونم..❤😍😘

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۶ ، ۱۴:۱۱
ترانه زندگی

دیروز با مریم کارگاه بودیم دانشگاه.

خانم گ زنگ زد. برای اردو ... سومین اردو . . .

مشهد قراره باشه به امیدخدا...

قرارهای هفته دیگه باشه به امید خدا . . . . 

خوش به سعادتشون... اولش از تاریخش ناراحت شدم که مثلا این هفته کلاس آرام رو نمیتونم برم. اون موقع قصد داشتم ک برم حتما. بعد گفتیم بریم با دکتر حرف بزنیم که اگه بشه بندازم توی فرجه ها که بتونیم بریم.. بعدش موقع نماز از خدا خواستم هرچی خیره رو پیش بیاره... گفتم خدایا گرچه این هفته دلم میخواست برم موسسه و هفته دوم دی همینطور.. ولی اگه قراره به خاطر این اردو نرم ، و شما اینجور صلاح میدونی، چشم. یاد جا ب جایی اردو کلاس تدبر تابستون افتادم.. که چقدر عجیب همه چی رو چید ک جور شد رفتم هم اردو رو هم کلاس رو... الحمدلله. گفتم هرچی شما بخوای. مگه نه اینکه مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانه... هرجور که میخوای بچین. مطیعتم❤😘. خودت کمک کن ک باشم...

یهو... یهویی بعد از نماز و ناهار، به دلم افتاد یه چیزی که تا حالا به فکرم نرسیده بود! دیدم به عنوان همیار خیلی کاری از دستم بر نمیاد اونجا.... فقط هزینه الکی صرفم میشه. مخصوصا الان که مشهده و هزینه رفت و آمد و جا و غذا و ‌‌.. . به مریم گفتم همچین حسی دارم و گرچه خیلی دوست دارم بیام ولی حس میکنم نیومدنم مفید تره و حداقل اون پولی ک قراره خرج من سه که کار خاصی هم اونجا نمیتونم بکنم، بدن به یه استاد که بره اونجا و آموزش بده. مریم گفت منم همچین حسی دارم. این شد که بعد کلاس به خانم گ زنگ زد. تو ماشین بود و گوشی ش ب بلوتوث ماشین وصل بود و می شنیدم. مریم اینو گفت و خانم گ هم قبول کردن. معلوم بود واسه خودشونم سخت بود.‌.

با اینکه تصمیم درستی بود به نظرم که خدا به دلم انداخته بود، اما توی ماشین یکم چشمام اشکی شد. دم اذان مغرب هم بود. گفتم امام رضا علیه السلام جونم هی دل می بری... ولی نمی طلبی..😭.

اون از اربعین... اون از اردو دکتر غلامی... اینم از این... میخوای مشتاق ترک کنی امام رئوف؟ من به فدات... من که دلم پر می کشه واسه حرم ت... قبول دارم یه مدت بد شده بودم... اما شما ک همیشه رئوف و غریب نوازید❤...

قربونتون بشم من‌. که همه چیتون از سر حکمته... و تا نخواهید نمیشه. وقتی هم که میخواید همه چی دست به دست هم میده که بشه... الحمدلله ❤😘...

بعد یه جورایی یاد درس مالکیت خدا افتادم... اینکه توی ذهنم تمرین کردم که خب نرم کلاس آرام رو. هرچی خودت بخوای خدا. و خدا یهو جور کرد که إن شاءالله اگه خیره برم...

حالا اما نمی دونم... هرچی خودت بخوای خدا جونم....❤❤😘😘😍😍...

خدایا دوستت دارم

واسه هرچی که بخشیدی

همیشه این تو هستی که

ازم حالم رو پرسیدی...❤


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۶ ، ۱۴:۰۵
ترانه زندگی

کار ارائه و مقاله م مونده ولی به خاطر سرماخوردگی ای که اصن خوب نمیشه نمیتونم بشینم پاش خیلی‌.

یکم می شینم خسته میشم.

+ سونو و عکس رو رفتم یکشنبه خداروشکر. حال نداشتم زودتر بنویسم. الحمدلله چیزی نبود. فقط یه کیست ک از پارسال داشتم اونو 😄🙈.

دیروز جواب آزمایش م هم اومد. اینترنتی دانلود شد. غزل که دید گفت خداروشکر اوکیه، فقط خون توی ادرار مشاهده شده. همین. خدا رو شکر . . .

نمیدونم دقیقا چیییییه پس. چرا نمیتونن تشخیص بدن. حالا اگه بشه فردا وقت بگیرم بعد کلاسم برم اونجا اگه بتونم.


مسأله دیگه که بهش فکر می کنم اینه که این هفته کلاس آرام رو برم یا نه. بعد کلاس دور همی داریم. استاد میخواد پیتزا بده. جشن یلدا داریم. مسابقه و جا به جایی کتاب و فیلم و جایزه و نمیدونم انار و این چیزا...

کلی برنامه ست به امیدخدا یعنی.

ولی

دوست دارم توی درس کلاس و موسیقی ش باشم. اما حوصله دورهمی رو ندارم خیلی‌. حس می کنم روحم نمی کشه توی همچین فضایی باشم فعلا. هی باید الکی بخندم بعد این ازم انرژی می‌گیره. اگرم خودم باشم که خب به نظرم فضای شاد رو ممکنه اذیت کنم. نه که خیلی غمگین و اینا. خداروشکر خوبم. خیلییی بهترم یعنی. ولی حوصله جمع و هی خندیدن و نقش بازی کردن ندارم فعلا.

از طرفی می ترسم نرم و خوب باشه و پشیمون بشم.

از طرفی استاد گفت که هفته دوم دی درس مون درباره ارتباط با خداست که خیلی نازه که اگه خدا اجازه بدن دوست دارم اونو حتما برم. جا دارم برای غیبت اما می ترسم یه چیزی شه مثلا که مجبور شم از غیبتم زودتر استفاده کنم. برای همین کلا دو به شک هستم که این هفته رو برم یا نه...

خدایا هرچی که خیره برام پیش بیار...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۶ ، ۱۳:۴۷
ترانه زندگی

خواب خوشم آرزوست 😄

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۶ ، ۲۳:۲۸
ترانه زندگی

خیلی بده که انقد کم تحملم خدا...

ولی خسته م...

از این فضا و انرژی...

می‌خوام بیام تو بغل خودت خدا 😭😭😭 . . . . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۶ ، ۲۱:۴۴
ترانه زندگی

به شدت خسته م.

اصلا حوصله هنگامه بابک رو ندارم. هیچ جوره. چرت و پرت میگن. باز شروع کردن شر و ور گفتن. منم خیلی خسته. کم خواب. بدون استراحت با وجود سرماخوردگی. خسته خسته خسته م.

فکری و جسمی.

سکوت روحم رو نوازش می کنه.

از این انرژی به شدت بدم میاد... خدا کمک...

الله مدد....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۶ ، ۲۰:۳۳
ترانه زندگی

و توکل علی الله...

فلیتوکل المومنون...

إن الله مع الصابرین ...


+ صبر بهترین راهه. تو بندگی کن و بگو چشم. تاریخ تعیین نکن. قصه نباف. کار خودتو کن مث گنجشک و ببین خدای قدیر و مهربون چی برات میخواد و رقم می زنه...

بهتره بیخودی خیال‌بافی نکنی. هرچی بخواد بشه به وقتش میفته... باورش کن.. با عمق جانت باورش کن ...

خدا جونم کمک گل نازنینم...


++ تولد بابک بود

بابک یکی از کاکتوس های خوشگلش رو هدیه داد بهم. خیلی ذوق کردم. خیلی...ممنون واقعا... خدا جونم ممنووون ❤😘😍

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۶ ، ۰۰:۱۰
ترانه زندگی

سرما خوردم و تب و لرز و اینا

ولب انقد شلوغم ک وقت استراحت ندارم حتی.

بعد هی بدتر میشم.

اتفاقاتی هم در شرف وقوع هست که حوصله ش رو ندارم.

فردام هشت باید دانشگاه باشم کارگاااه.


با وجود مریضی و اینا، اصن نمیتونم بخوابم خوب. تا دیروقت بیدار. کیفیت خواب نه چندان خوب. کل روز هم بیرون و شلوغ.

دیگه جون نمونده برام.

دلم میخواد بهم ی خواب آور تزریق شه و بخوابم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۶ ، ۲۳:۱۰
ترانه زندگی

دلم میخواد یه خواب آور تو رگام تزریق کنن و تا فردا ظهر بخوابم..

حسی ک الان دارم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۶ ، ۲۳:۰۷
ترانه زندگی

از شش صبح بیدارم نان استاپ.. تازه از هشت صبح بیرون تا حدود ۹ شب :| 

هنوز بیدارم اما...

چند شبه که نمی‌خوابم زیاد... زود خوابم نمی بره...

+ امشب لایو حرم امام رضا علیه السلام... 

از خودشون خواستم هرچی خیره رو پیش بیارن. اگه خیره بشه، زودتر إن شاءالله... اگه خیر نیست، این انتظار رو خودشون بردارن از دلم❤.

+ امروز خداروشکر آزمایش اینا تکمیل شد و تمااام. بار سنگینی از روی شونه هام برداشته شد.

فردا هم خدا بخواد عکس و سونو رو برم, دیگه تمومه إن شاءالله. ترجیحا اینه اگه جوابا اومد این هفته چهار شنبه برم دکتر رو اگر بود. چون که هفته دیگه معلوم نیست بتونم یا نه. إن شاءالله از فردا می رم سراغ مقاله خدا بخواد❤.

+ خدا جونم... خودت کمک کن... هرچی که خیره رو پیش بیار... إن شاءالله ❤😘😍.

++ دومین وقت مشاوره بابا بود امروز. به نظرم خداروشکر تونسته ارتباط برقرار کنه و یکم بهتره حالش. الحمدلله.

خدایا شکرت.

امروز موقع جارو کردن زینبیه برای اولین بار بعد از مراسم ۱۷ ربیع, از خودشون خواستم... إن شاءالله هرچی که خیره و هرچی که می‌خوان... الحمدلله...

+ حس میکنم اتفاقای خوبی بعد از جریان امام زاده داره میوفته الحمدلله. همین نشونه ها. همین حال خوب درونی. حتی همین راضی شدم بابا برای مشاوره رفتن... همه چی. الحمدلله.

++ من به دستای خدا خیره شدم معجزه کرد ... ❤😘😍

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۶ ، ۰۱:۳۰
ترانه زندگی