دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

دیشب زلزله اومد دوباره. با مزه بود. همه خواب بودن. لحظه اولش ترسیدم. اما بعدش باهاش دوست شدم. اندازه سری اول نترسیدم.

خدایا شکرت...❤😘.

امروز کلاس دکتر ِ جان.. چقدر خوبه آخه...

وقت استراحت رفتم ازش پرسیدم. گفتم یه کیسی با همچین علائمی... گفت باید از پدرش خودمتمایزی بیشتری داشته باشه و علائمش هم علائم اضطرابی هست و تکنیک های اضطرابی....

+ موسیقی مشترک رو دارم گوش میدم. چقدر دلم هواشو کرده. خدایا شکرت. میشه إن شاءالله فردا برم خدا؟

+ امروز مامان اولین جلسه مشاوره ش با دعوت خانم دکتر بود.

استاد فردامون! فردا سر کلاسش ارائه‌ دارم!

ارائه منم سوژه شده. هربار سرش بودم زلزله اومده. امشب تو گروه گفتم بچه ها من دارم دوباره ارائه بخونم اگه زلزله اومد دلیلش رو بدونید. یکم بعدش کرمان پنج و دو دهم ریشتر زلزله اومد :| . دوستم می‌گفت نخون خواهر من نخون ، مملکت رو ویبره رفت😁. خدایا ببخشید...

+ مامان گفته که حالم بد شده و داد زدم و اینا...

+ امروز سر راه که پیاده شدم و پیاده اومدم، شک داشتم چیکار کنم. قبلش با باران و استاد صحبت کرده بودم. نظرشون این بود از دلش دربیارم اما با رضایت قلبی م. یه گلدون پامچال خریدم و رفتم خونشون. نبود هنگامه. صبر کردم وقتی اومد، اولش نگاهم نمی کرد. دلخور بود ازم. بعدش رفتم پیشش. گفتم چطوری؟ نگام نمی‌کرد و مثلا داشت خستگی ش رو در میکرد، گفت قربونت...گفتم گل برات خریدم. بابک جا به جاش کرده. خوشحال شد. گفت واسه من؟ گفتم آره. اومد بغلم کرد بوس کردیم همو. بغل خوبی بود. عمیق....گفتم ببخشید بازم. گفت خواهش میکنم، پیش میاد، منم گاهی اینطوری میشم. چند بار همو بغل کردیم... مهربون... آخرش می‌گفت فدات شم... اومدم خونه. حالم خوبه ازاین کار. خداروشکر.

واقعا سخت بود واسم. اما یه تمرین خوب برای خود شکنی بود. 

تو کی هستی که نمی‌خوای عذرخواهی کنی؟ پیامبر مهربونی ها رو یادت بیار... زباله رو سرش می ریختم و وقتی طرف خبری نبود ازش، سراغشو گرفتن، فهمیدن طرف مریض شده، رفتن عیادتش...

از خونه ش که بر می گشتم، حس میکردم پیامبر ازم راضی تره اینطوری... خداروشکر. حس میکردم لبخند آوردم رو لب خدا... خداروشکر. خدایا شکرت.❤😘😍😘❤.

+ اولین مشروب روی مبل و میزهای جدید :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۶ ، ۰۱:۴۰
ترانه زندگی

دوستت دارم خدا....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۲۲:۱۹
ترانه زندگی

هرکه غم ت را خرید عشرت عالم فروخت

با خبران غم ت بی خبر از عالم اند ...

یا حسین ❤.


+ چجوری بدم تون به دنیا؟

خدا چجوری بذارمت کنار؟ تو خدای منی... تو یکی یه دونه منی... تو نفس منی، هستی من، عمر من، همه وجود منی.... ( با تم دکتر صباغ چی پلی میشه تو ذهن و می شینه به قلبم ...❤ ).


+ درباره خانم خواهر.

باران گفت دوباره عذرخواهی کن خیلی بهش برخورده. برای اینکه طبق نفس خودم عمل نکنم، از استاد هم پرسیدم. گفت دلت صاف شه که توی رفتارتم نشون بده. نه لزوما عذرخواهی مجدد زبانی.

گفت این دو سه روز صبحا که بلند میشی با امام کاظم علیه السلام حرف بزن و ازشون بخواه برای کظم غیظ کمک ت کنن... دلت خوب خوب میشه.

الان گیجم. یعنی به خاطر نفسمه؟ خودخواهیم؟ من با شکستن خودم مشکل ندارم. ولی کار درست همینه؟

باید فکر کنم. نمی‌دونم فعلا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۶ ، ۱۱:۵۷
ترانه زندگی

بابا تا ساعت 9 مشاوره بوده. نگفت چرا انقد طول کشیده.. دکتر شماره مامان هم گرفته.

گل گرفته بود برای من و مامان.

نمیدونم شخصیت ایجاب می کنه بازم عذرخواهی کنم از خواهر نام! یا نه !!!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۶ ، ۲۲:۱۴
ترانه زندگی

دیشب بعد از اون همه انرژی منفی ای ک منتقل می‌کنه،

موقع رفتن

داشت روشا رو دعوا می کرد

دیگه طاقت نیاوردم

کاملا غیر ارادی

یه داد خیلی بد زدم

داد زدم دیوونم کردی.

هیچ حرف دیگه ای نزدم.

بابا عصبانی شد. اومد سرم داد زد. گفت چته؟ گفتم دیوونم کرده ببین چجوری با بچه رفتار می‌کنه. داد زد تو که همه رو دیوونه کردی.

اون گوساله هم از اون طرف فحاشی...

داد میزد با یه لحن کاملا تحقیر آمیز که به تو چه... از باغ وحش فرار کرده. دیوونه و ... .

رفتن. مامان هم رفت.

تو اتاقم پشت در هق هق می کردم و لبمو گاز می گرفتم که صدام تو هال نره. مامان زنگ زده بود ب بابا می‌گفت گوشی رو بده به من. با اون صدای همیشه ارومش از عمد داد می زد که منم بشنوم. که حوصله ش رو ندارم.

در اشتباه بودن رفتارم شک ندارم. اما مگه خود تو پدرجان، هر آخر هفته منو خون به دل نمی کنی؟

و تو ای گوساله! تو کجات اشتباه نیست؟ تو برای من حرف از باغ وحش نزن. هرچی باشه ۹ سال ازت کوچکترم و شاگردی ت رو می کنم!

خیلی خیلی خیلی از حرفاشون دلم شکست. فقط مامان هیچی نگفت. مامان فقط گریه می کرد.... بمیرم من براش...

دو ساعت بعدش به اون گوساله نام پیام دادم و ازش عذرخواهی کردم بابت رفتارم. هرچند بعد از اون پیامم هم تا چند ساعت از دل شکستگی از حرفاشون گریه می کردم تا آخر به زور قرص و با سردرد و چشم درد خوابیدم.

پیامم رو نخونده بود. تا یک ساعت پیش!

من احمق رو بگو. امروز مامان یه سر رفته بود اونجا، میخواستم منم بعد نماز برم گل بخرم براش برم خونشون و از رفتارم عذرخواهی کنم هرچند از حرفاش ناراحت بودم. بعد بهم پیام داده که :

بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی ناراحت و متعجبم کردی! موندم با این اخلاق و رفتارت چجوری میخوای ب ملت مشاوره بدی!


یخ کردم. یخ. یخ. یخ.

تو خوبی. خب؟ فقط دهنت رو ببند. تو یکی هیچی به من نگو.

بعد از اینکه پارسال جلوی جمعیت آشنا و غریبه برمی‌گردی به من میگی که که خوردی که این راهو انتخاب کردی و بعدشم میگی از گفتنش دلم خنک شد!

بعد از اون همه غصه ای که برات خوردم از فروردین، بعد از همه اینا، بعد از این کارت، دیگه نمیخوام ریختت رو ببینم. دیگه نمیخوام.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۶ ، ۱۹:۲۵
ترانه زندگی

هنوز چشمام از گریه دیشب می سوزه.

سرم به زور قرص آروم شده‌بود.

هیچی دیگه. الان دوباره...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۶ ، ۱۹:۰۹
ترانه زندگی

گه بگیرن همه وجودتو که جز به هم زدن حال من کار دیگه ای بلد نیستی.

چقد پستی آخه.

به نظرم پستی و آشغالی هم حدی داره. گه به سر تا پای وجودت. که از صبح تا الان جون کندم که آروم باشم، بعد با یه پیام کوتاه فکرانه ت طبق معمول زدی ریدی به همه تلاشم. متنفرم ازت.

ببخشید اما دیگه نمیخوام باهات رو به رو بشم. نمیخوام ببینمت. ببخشید اما دیگه خواهری به اسم تو ندارم. هم خون بودن نمی تونه دلیل محکمی برای دوست داشتن باشه. شاهد یخ شدن همیشگی م باش. از این به بعد...

بد دهن بی ادب بی خاصیت دهن بین... متنفرم ازت. کاری جز تحقیر و انرژی منفی دادن بلد نیستی. سراسر وجودت زشتیه. متنفرم ازت. متنفر!

برو پی همون دوستات.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۶ ، ۱۹:۰۴
ترانه زندگی
هرچی بیشتر می گذره، دلیل کمتری برای زنده بودنم پیدا میکنم.
+ اگه نگم بدترین شب، اما امشب یکی از بدترین شبای عمرم بود.
++ از شدت سردرد و فشاری که به چشمام و سرم اومده نمیتونم گریه کنم دیگه حتی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۶ ، ۰۱:۵۲
ترانه زندگی

از ما که گذشت.... ولی یه روزی... صدامو می رسونم به گوش اون خونواده هایی که نگاهشون به خانواده بود نه خود فرد.  اونایی که ادعای مذهبی بودن دارن، زیاد هم دارن. اما هیچ وقت یکی مث من نوعی رو درک نکردن.

یه روزی ، حتی اون دنیا... من جواب می‌خوام برای بخشی از حال الآنم که اونام خیلی توش موثر بودن ‌....

جواب می خوام ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۶ ، ۲۱:۰۵
ترانه زندگی

می گه فردا خیابونا خیلی شلوغ میشه, آخه کریسمسه!

یکی نیست بگه داداش داری اشتباه می زنی اینجا ایرانه! :|

چون تو فکر کردی که مسیحی شدی دلیل نمیشه خیابونا فردا شلوغ شه.

+ چرا دوستت ندارم؟

++ امشبم دوباره خیلی بهم انرژی منفی دادی. حوصله ت رو ندارم. دافعه ت خیلی زیاد شده برام. خدایا تو ببخش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۶ ، ۲۰:۵۵
ترانه زندگی