آرشیو سال ۹۰ و ۹۱ وبلاگ قبلی م رو می خوندم الان..
چجوری دووم آورم از اون روزا؟
دست خدا....
به قول باران
به مو می رسه ولی پاره نمی شه..
همیشه لحظه آخر خدا نزدیک تر میشه...
آرشیو سال ۹۰ و ۹۱ وبلاگ قبلی م رو می خوندم الان..
چجوری دووم آورم از اون روزا؟
دست خدا....
به قول باران
به مو می رسه ولی پاره نمی شه..
همیشه لحظه آخر خدا نزدیک تر میشه...
تو این روزا بیشتر از همیشه دست خدا رو حس میکنم
که داره هندلم میکنه
وگرنه من زودتر از اینا بریده بودم...
دیشب سه و خردی چهار خوابیدم تا هفت و نیم. عجیبیش اینه که خوابم نمیاد.
داشتم خواب بد می دیدم. خوابی که واقعی ش رو خیلی دیدم. خواب دیدم شب تعطیلیه و دوباره نوشیدنی, و حتی توی خواب هم چقد به همم ریخته بود.
راستی که چه اثر بدی گذاشته روم اون روزا و اون خاطرات....
+ تو فکر اینکه یعنی حال دل منم خوب میشه یه روز؟
_ یه ندایی تو ذهنم جواب میده که ، روزی که امام ت ظاهر بشن... یه ندایی تو سرم میگه اللهم عجل لولیک الفرج...
الهی آمین...
دل من لا اله الا الله...
لا حبیب الا الله...
لا اله الا الله...
+ کاش باورش کنم......
++ کاش توی مراسم جشن چهارشنبه ، خوب استفاده کنم... ببارم... مثل جشن غدیر امسال.... کاش آروم بگیرم... کاش آروم بشه این دل دیوونه...❤
+ یا حبیبی یا الله...
یا محبوبی یا الله...
یا الله...
✓ ای فدای تو همه بزهای من 😭😭😭😭😭😭...
• دوستت دارم یا الله...
عاشقتم یا الله...
عشق منی یا الله...
روح منی یا الله...
قلب منی یا الله...
دوستت دارم یا الله...
مال منی یا الله...
+ ای فدای تو همه بز های من...😭😭😭
ای به عشق ت هی هی و هاهای من...😭😭😭😭
تو کجایی تا شوم من چاکرت.... چارقت دوزم کنم شانه سرت....😭😭😭
ای به عشقت هی هی و هاهای من....
دوستت دارم یا الله....
دوستت دارم یا الله....
عشق منی یا الله....
عشق منی یا الله...
مال منی یا الله....
یا الله یا الله...❤
الله اکبر.... الله اکبر....الله اکبر....
اشهد أن لا اله الله...
اشهد أن لا اله الله...
اشهد أن محمدا رسول الله
اشهد أن محمدا رسول الله
اشهد أن علیا ولی الله
اشهد أن علیا حجةالله...
حی علی الصلاة...
امروز صبح تا غروب خیلی کار کردم خداروشکر. دنبال موضوع مقاله. مقرری فردا. یکم امتحان دکتر خوندن. یکم برنامه ریزی برای نوشتن کاربرگ واسه پایان نامه. الحمدلله. خداروشکر واقعا. داره موتورم روشن می شه دوباره.
غروب هنگامینا اومدن.
الان حالم خوب نیست. خوب بودم. اما الان خوب نیستم. انرژی شون... واقعا انرژی شون اثر می ذاره روم.
خدایا...
امشب رفتیم همون استخر.
خوب بود خداروشکر. روشا پیتزا خورد. حال بابا... خونوادگی دور هم.
خدایا شکرت.
واقعا ممنون خدا جونم...
میگم... یعنی میشه مثلا یه وقتی به جای الان که شش تایی میریم, هفت تایی بریم؟ .. :)
امروز دانشگاه بودیم. صبح که می رفتم بابا هنوز اثر نوشیدنی روش بود. خودمونی بگم, هنوز مست بود. صبحم اونطوری شروع شد. بیدار هم بود آخه!!
تو ماشین تا برسم به مریم داشت گریه م می گرفت.. یعنی خودمو کنترل کردم که پیش مامان گریه نکنم!
بعدش دانشگاه. بعد کلاس اول رفتم پیش استاد. گفت خودت و مامان هم باید بیاید. شت. خودم سختمه. شاید اینم یه جور خودخواهیه.
دراز کشیدم اما سرم سبکه و گیج. چشام سیاهی میره.
گفتم چیکار کنم؟ خطری هست؟ گفت تنها مونده. بهش توجه کنید. شریکش کنید. اما... نگفتم ک استاد...
نگفتم که استاد نمی شه وقتی که .... یا فحش میده و توهین... یا هم ک این روزا...مستی...
سر نماز خیلی گریه م گرفته بود. گفتم خدایا چیکار کنم... خدایا باید این قضیه رو یه بار برای همیشه حل کنم... خدا پی سفارش خودت چی میشه...خدا مضطر شدم...به کی بگم خدا... با کدوم مشاور برم حلش کنم ک ارتباطمو بهبود ببخشم... خدایا چیکار کنم... احمدی که خب گرونه و رابطه کاری طور... موسسه هم که اواخر بهمن وقت داده، اینم ک استادمه، خدایا چیکار کنم.... خدایا چیکار کنم آخه.... أین حجتنا؟ أین دلیلنا؟ أین برهاننا؟
خدایا خسته م...
کلاس بعدیم .. خوب بود خداروشکر. فاطمه سادات میگفت لاغر شدی خوب شدی، حمیده میگفت داری محو می شی دیگه! میگفت نکنه داری سایز کم می کنی واسه لباس عروس؟! تو دلم گفتم برو بابا..
خداروشکر که لاغر شدم واقعا... گرچه هنوز اونی که میخوام نشده...
این روزام کم اشتها شدم دوباره... امیدوارم بازم وزن کم کنم...
برگشتنی، مینا اومده بود پیشم تا مترو، میگفت به فکرت بودم، خیلی وقت بود حرف نزده بودم باهات، آروم بودی؛ آروم تر شدی. ساکت بودی، ساکت تر شدی.
خوبی خوشی و اینا.
از مقاله پرسیدم. کمک کرد. خدا خیرش بده ... ❤.
اومدم خونه . آذر پیام داده بود حالمو پرسیده بود. شیوا پیام داده بود ک خبری ازت نیست نکنه عروس شدی شیرینی ندادی؟! گفتم نه نگران نباش.
گفت زیاد به دلم افتاده که تا آخر امسال عروس می شی. منم تو دلم گفتم تو این بحبوحه... عروس... به تنها چیزی که ذهنم درگیر ش نیست همینه :) .
یا مثلا دیشب ب باران ویس دادم میگفت چه صدات محزونه. خودم حس نمیکنم ولی. یا مثلا چند شب پیش عکسمو دید میگفت چقد چهره ت از نظر روحی داغونه :| .
نمیدونم. میدونم که خوب نیستم اما خب فکر نمی کردم بقیه حس کنن. گرچه کسایی ک کمتر میشناسنم متوجه نمیشن. مثلا کلاس زبان و ... .
خدایا شکرت.... خدایا شکرت بابت داشتن دوستای خوب... ک حواسشون هست... خدایا ممنون بابت همه چی ❤😘😍.
خدایا مضطرم.. خودت کمک کن...
امن یجیب اامضطر اذا دعاه و یکشف السوء...