دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

۵۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

امروز خوندم خونه درس خوندم خداروشکر.

خوب خوندم خداروشکر. الحمدلله.


+ حدسم درست بود....

اون کسی که تو روزای شونزده هفده سالگی دوسش داشتم, اون کسی که توی هجده سالگی خواستگارم بود و با اوج درد ردش کردم, اون کسی که اولین روزای نوزده سالگی عکس دامادیش رو دیدم، حالا... زمستون ۹۶, داره بابا میشه...

دخترش تا قبل عید به دنیا میاد.....

+ ناراحت نشدم. اما خوشحالم نشدم.

رفتم به گذشته.... رفتم به ذوق اون روزا.. که آلبوم فلان خواننده تازه اومده بود تقریبا. و من دائما گوش می کردم... به این زودی نگو بدرود.... تا به اعجاز تو تکیه می کنم.... اواخر دی بود.... پنج سال پیش. خیلی زود گذشت, نه؟ نمیدونم چم شد...

ولی یاد حرفای دیروز مریم میفتم :) . که درباره فاطمه و مریم سادات می گفت. که ... که من در خودم جمع شوم ولی هیچ به رویم نیاورم... که زیر لب فقط صدایش کنم.... یا جبار.... ای جبران کننده.... ای پناه قلب های شکسته... ای ملجأ هر مطرود.... فقط صداش کنم.... و مریم به صبحتش ادامه بده... بدون هیچ قصدی....

که مثلا فکر کنم به غزل... بگذریم....

این وسط فکر کردن به حرفای استاد آرومم می کرد... و هنوزم آرومم می‌کنه...

حتی همین الان... یاد اون پیامش... از بزرگان... بلا.. هرروز.. عشق بازی بنده با خدا... می باره... آخه میاد سمتم....


+ امشب، درد کشیدم.... و دردم گرفت از اینکه دردم مادی بود....

من واسه کی درد کشیدم؟ چرا باید مٙهدی م... امام زنده م رو ول کنم و واسه یه چیز خیلی پیش پا افتاده که یک اپسیلون حسی هم بهش نداری درد بکشی؟

چرا به جای دلتنگی برای چشمای مهدی م، باید دلتنگ روزای رفته بشم؟

دردم در کمال نبود... و این دردم رو بیشتر می کرد... مردم پی چین ... و من کجا.... چقدر پایین....

+ یهو موسیقی ای ک استاد بهم داده بود پلی شد...

یهو بغضم ترکید... ریز ریز .... باران باران....

یهو دلم لرزید.... برای خدا..... برای مٙهدی م....

+ اللهم عجل لولیک الفرج...

++ مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت...😭😭😭

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۱۱
ترانه زندگی

دانشگاه بودیم صبح امروز الحمدلله. رفتیم استارت درس خوندن...

فصل یک خداروشکر تموم شد. انریچ و اینام یکم فهمیدم و باید دوباره نمره گذاریش کنم.

بعدش ساعت دو یهو فهمیدم باید بیام خونه جهت کاری واجب! و ازونجا برم کلاس دکتر رو. توی راه هم مقرری رو می‌خوندم. پنج دقیقه با تاخیر رسیدم کلاس استاد وخب قسمت اول کلاس رو غیبت خوردم. ولی کاری واجب بود ک باید انجام می‌شد...

+ نماز جماعت مغرب امشب.... پشت سر استاد... دل شکسته‌... مهر یا حسین و بوی خاک کربلا.... صحبت کردن بین دونماز با امام حسین علیه السلام.....

حرف زدن براشون... یا حسین خوندن به ریتم محرم.... توی دلت... حرف و دل لرزیدن شاید.

بعدش اومدم بالا. دیدم باران یه پاکت دستشه. از یه قنادی شیک دوتا کیک مثل دو پچ ولی خوشمزه تر و تازه تر و بزرگتر خریده بود. خدا خیرش بده.... هر هفته یه چیزی میاره.... چقدر با محبت... الحمدلله....

بعدش شیرینی با اون طرفی ک داده بودیم داد... و بعدش هم.... باورم نمیشد.... روسری و جوراب ناز... سوغات کربلا.... همین امشب با امام حسین علیه السلام جانم حرف میزدم... چقدر زود هی نشونه میدی مولا.... مولا مولا مولا مولا مولا....

خیلی حال عجیب و خوبی بود الحمدلله... ممنون خدای جبار نازم... ممنون مولا جان کریمم....

دوباره وقتی اومدم خونه رضوان پیام داد.... ثبت نام برای اینکه یه سری سادات خدام حرم امام حسین علیه السلام، به جای ما زیارت کنن.... برای کسایی که نمیتونن برن کربلا.... جانم... الحمدلله.... چقدر قشنگ حرف میزنی باهام آقا جون.... ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده.......گوشه ای از کربلا، جا و مکانم بده...‌

+ کاش میشد بیام به کربلات و برنگردم........

+ لایو حرم امام رضا علیه السلام جان دلم...‌😍😘😘😘😘😘😍😍😍❤

+++ دیروز و صحبت کردن با استاد. درباره پنجشنبه ها....

عجیب. استاد می نوشت و من اشک می ریختم...... حس میکردم خودشم گریه می‌کنه.... چقدر دلی بود حرفاش. چقدر عالی. آنقدر که هی خوندم و هی دلم میخواد بخونم و بهش فکر کنم....


+ خدایا امتحان و تنظیم و مدیریت وقت رو خودت کمک کن. فردا با سروناز نمیرم. نمی‌دونم کار درستی هست یا نه. ولی چیز دیگه به ذهنم نمیاد. خودت کمک کن خدا جونم. إن شاءالله.

+ خدایا پناه دل و قلب شکسته سرونازم باش..... هستی.... خودت آرومش کن❤😘😍.


+ حرفای استاد رو میذارم خدا بخواد در روزای اینده. فعلا وقت ندارم خیلی. 

+ فاطمه امروز برای بار چندم مدرسه روان رو پیشنهاد کرد. إن شاءالله برم خدا بخواد و توفیق بدن‌‌‌....


+ کلیپ تولد رو برای آذر ضبطیدم. إن شاءالله ک خوب باشه، گرچه شک دارم.. ولی اکثرا گفتن اوکیه. إن شاءالله ک همین طور باشه.

+ استاد گفتن پنج شنبه توی کلاس قراره دوتا مطلب مهم گفته شه و همه حضور داشته باشیم تا جایی ک میشه. خیره إن شاءالله....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۱۲
ترانه زندگی