+ دلم تنگه برای گریه کردن....
کجاست مادر، کجاست گهواره ی من؟ ....
همون گهواره ای که خاطرم نیست
همون امنیت حقیقی و راست
همون جایی که شاهزاده قصه
همیشه دختر فقیرو میخواست
همون شهری که قد خود من بود
از این دنیا ولی خیلی بزرگ تر
نه ترس سایه بود نه وحشت باد
نه من گم می شدم نه یک کبوتر
دلم تنگه برای گریه کردن....
کجاست مادر، کجاست گهواره ی من؟...
نگو بزرگ شدم، نگو که تلخه
نگو گریه دیگه به من نمیاد
بیا منو ببر نوازشم کن
دلم آغوش بی دغدغه میخواد
تو این بستر پاییزیِ مسموم
که هرچی نفس ِ سبز ِ بریده
نمیدونه کسی چه سخته موندن
مث برگ روی شاخه ی تکیده
دلم تنگه برای گریه کردن...
کجاست مادر کجاست گهواره ی من؟...
ببین شکوفه ی دل بستگی هام
چقد آسون تو ذهن باد می میرن
کجاست اون دست نورانی و مؤجز
بگو بیاد دستمو بگیره....
دلم تنگه برای گریه کردن
کجاست مادر، کجاست گهواره ی من ؟...
+ خوانده شده توسط گوگوش
#ترانه زویا زاکاریان