دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

انقد این مدت اتفاق خوب وسط یه حال بد افتاده که نمی‌دونم چی بگم... چجوری تشکر کنم...

امروز رو بگم. سه شنبه، چله به اسم من و باران در اومد. بعد لبیک یا حسین توی گروه قرآن گفت مشهده و نایب الزیاره... رفتم خصوصی ش گفتم التماس دعا. گفت دعا میکنم و نماز می‌خونم...

اومدم گروه چله. الهه حسینی حرم رفته بود و عکس گذاشته بود از منبر امام زمان ع در مسجد گوهرشاد. همونجا که با شیدا اینا رفته بودیم و چقدر دلم می‌خواست برم..

بعد مثلا محدثه بهم یه پیام بده همین امروز. و با یه خیریه ای اشنام کنه ک روز سه شنبه ها به نیت حضرت مهدی ع، ب مردم هدیه میدن در یه نقطه شهر.

اینهمه اتفاق خوب. اینهمه نشونه از طرف امام رضا ع جونم..... عاشقشم...❤❤❤ خدا جونم، خدای عشق و گلم یه عالمه شکرت ❤❤😘😘😘


+ از یه عالمه نشونه سفر هفته پیش بگم؟ از عنایت شهدا؟ ....

از این بگم که درست لحظه ای که دارم می زنم به سیم آخر، یهو خدا یه جور عجیبی کارا رو راه بندازه. وقتی که خسته شدی و دلت خیلی شمس میخواد.. دلت خدا و گریه کردن براشون میخواد. ولی پنجشنبه برنامه دکتر غلامی بود. بعد یهو همون عصر دلگیر که مامان به خواست خودش خواستگار خوب ت رو رد میکنه، یهو بخونی ک کلاس چهارشنبه تشکیل نمیشه. بعد یهو الناز زنگ بزنه که اردو افتاده چهارشنبه!! یعنی انگار خدا کلا راه رو برات باز کرده...❤❤ الحمدلله علی کل حال....😘😘😘

نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم خدا.....

اینک پنج مرداد گفتم چشم و نرفتم کلاس. الان اینجوری برام جبران کردی. من حیث لا یحتسب..... واقعا همینه. از جایی که فکرش رو هم نمیکنم. 

خدایا.... دلم خیلی گرفته. خیلی خسته م. خودت کمکمون کن.

+ دوشنبه با استاد و مرجان رفتیم بیرون. رفتیم پیتزا. رفتیم سون. قبلش شهر کتاب و مسجد النبی(ص). شعری که اول کتاب نوشت... کتابی که خرید....اهنگی که داد درست اوج زمانی که داشتم می بریدم...

خوبم من... فقط یکم خسته م. همین....

+ چی شد که دکتر خ اسم ما رو رد کردن؟ واقعا لیاقتش رو نداشتم.... مرسی شهدا. من شرمنده تونم 😭😭...

 کمکمون کنید خوب از پسش بر بیایم. به نیت خودتون... إن شاءالله...❤❤😘😘

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۵۵
ترانه زندگی

بسم الله الرحمن الرحیم....

امروز... جلسه با دکتر خ.... برای پژوهش....

نمیدونم روی چه حسابی این حقیر رو انتخاب کردن...

مرسی شهدا.... شرمنده شهدا شدم حسابی.... إن شاءالله بتونم خوب از پسش بربیام و شرمنده شون نشم بیشتر از این.

چه گویمت که تو خود بخوان حدیث عشق....

خدایا...شکرت... الحمدلله...

استخاره ها....حاج آقا...

استخاره کلاس ک الحمدلله خوووب در اومد. خدایا شکرت. شکرت گل عشق دل من ...❤❤

گفتن که نفس کلاسا خوب نیست اما شرایطی دارم که دارم ازشون استفاده می‌کنم. فرمودن یه تشنگی ای دارم که می‌تونم ب کمک و عنایت خدا ازشون استفاده مثبت کنم... إن شاءالله که بشه...❤😘

استخاره وحودگرایی بد اومد! که البته عجیب هم نیست برام..

استخاره موسیقی رو نگفت پای گوشی. گفت ب امیدخدا حضوری. بعد گفت بد اومده و گفتن توی مسیری داره میوفته که الان به نفعشون نیست. چیزی ک شنیدم. یه جمله بود. عجله ای.

این مسیر چیه یعنی؟ همین پژوهش؟ حال و هوام؟ ارتباطم با خدا؟ و ...

یا بعدا ک عصر مامان گفت خاستگاره دوباره زنگ زدن، گفتم نکنه ازدواج؟؟

حالا ب امیدخدا فردا با فاطمه حرف میزنم... چون فاطمه هم گفت حضوری میگه برام عجیب بود.

قبل اینکه جلسه رو برم مامان ظهر گفت که زنگ زد مامان جناب خواستگار!

بعد قرار شده خود جناب به مامان زنگ بزنه.

مامان گفت زنگ زد و بابا هم خونه بوده.

شنیده. مثل اینکه تحصیلاتش حوزویه اما معادل ارشد. اما ملبس نمیشه. گفته خشک مذهب نیست. گفته با مختلط بودن و اینا مشکل ندارم اما اعتقاد دختر خانم چطوره؟ گفته برام مهمه. گفته کار فرهنگی میکنه.

خیلی برام عجیبه. ک بابا فهمیده. ولی میخوایم قرار بذاریم همو ببینیم!

نمیدونم.

عکسشو مامان داد بهم. فکر کنم از پروفایل ش. مثل اینکه شبستان حضرت معصومه س هست. چهره ش بد نیست خوبه. نمی‌دونم. هرچی که خیره به امیدخدا.

این هفته که نیستم. إن شاءالله توی هفته دیگه ببینیم همو.

به امیدخدا...❤ هرچی خودش بخواد... مرسی خدا.... اینهمه اتفاق خوب توی یه روز... الحمدلله....❤❤❤

زنگ زدن شون بعد اون همه حس نخواسته شدن...

به نظر از نظر اعتقادی شبیه بودن البته در حد حدس

مهم ترررررش خوب بودن استخاره موسسه❤

و اینکه شهدا افتخار خدمت گزاری م رو بهشون دادن...

زیارت شهدای مزار دانشگاه امروز بعد کلاس...

کلاس دکتر رو رفتن...

اردوی دماوند و دیدار با عالِم...


و خوش رفتاری بابا باهام برخلاف انتظارم!

واقعا خدایا شکرت... الحمدلله علی کل حال❤❤❤😍😍😍😘😘😘😘😘

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۰۷
ترانه زندگی

یه حس خاصی بود که شاید نشه دقیق توضیحش داد حتی..قبل خواب به خدا گفتم خودت بیدارم کن برای نماز.

بعد دقیقا اذان رو ک دارن میگن، تو با صدای اذان ک نه با صدای سلامی که توی گوشت می پیچه بیدار میشی و بعد میفهمی چیه.. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ع.... دقیقا همین بوذ. بعد اونوری شدم تو تخت گ یهو صلوات خاصه حضرت پبلی شدتو مغزم... 

انگار یه صدای بی صدایی بهم میگلفت که چون توی کارتون مستند سازی آرام ، نیت و اسم حضرت ع هست، خودشون دستمون رو گرفتن.

یعنی جز این نیست ک خود حضرت بیدارمون کردی...

عشق جان دلم.... عسل گلم...امام رضا جانم ع... بیئیی نهایت دلچسب بود و هست..و

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۶ ، ۰۵:۱۴
ترانه زندگی
همه جا خداست....
# چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی...

+ خدا کاش بغلم کنی.... میخوامت خدا....
خدا بسه دنیا.....
دارم دق میکنم خدا....
++ فکر رفتنشون... تنهایی قلبم... دیدن این چیزا تو خونه....
• خدا کور نیستم. محبتا رو می بینم....فقط به نظرم بودنم دیگه فایده نداره...
+ خدا .... امشب بابا گفت کربلا نمی‌ذاره برم. دوستانه گفت. از محبت گفت. اما گفت اربعین نمی‌ذاره. گفت الآنم نمی‌ذاره 😭
خدا انگار امام رضا ع بهم نشون داد که اگه قرعه هم اسمم درمیومد اینطوری بابا نمیذاشت....
خدا بسه... خواهش میکنم بسه.... قلبم داره می ترکه خدا....
فکر رفتنشون... همه چی... بی فایده بودنم... همه چی.... تو این شرایط بودنم...بسه خدا... عمیقا بسه... مرسی خدا...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۲۶
ترانه زندگی

حس میکنم دیگه وقتشه...

دیگه چیزی ندارم که انجام بدم....

حس میکنم باید برم....

حس میکنم که دیگه خدایا #بسه...

حس می‌کنم که خدایا.... منو تو آغوشت بگیر...

بذار آروم شم خدا....

حس می‌کنم که آخرشه... لطفا آخرش باشه...

حس می‌کنم که دیگه چیزی ندارم تو دنیا... چیزی نیست که دلم براش هُری بریزه... حس می‌کنم که خدایا.... تموم شه اگه میشه... 

حس می‌کنم که خدایا.... بذار رها شم از این وضعیت... نه از غم... به خاطر غمش نمی‌گم خودت می‌دونی...

به خاطر این نمی‌خوام تو این شرایط باشم و نمی‌تونم هم کاری کنم...خدایا... کاش بس باشه....

بیشتر از این زندگی منو نکُشه... خودت منو بگیر تو آغوشم خدا..❤😘

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۰
ترانه زندگی

دیشب خیلی خوب خوابیدم. خیلیا. انقد ک هشت صبح بیدار شده بودم سیر خوااب!

الان یهو یادم اومد که با قرآن خوابیدم فکر کنم...

برم دانلود کنم صوت شون رو بقیه سوره ها رو ...❤

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۰۲:۵۶
ترانه زندگی

خواستگار دومی دیشب زنگ زد... همون که دم مزار شهدا بودم...❤

همه چیش فعلا ندیده خوبه به جز سن!

نمیدونم این سن چیه که انقد هی برای من بالا مورد پیش میاد.

یعنی بین موردایی که بوده اکثرا سن اینطوری بودن.

این که گفتن الان ۱۰ سال بزرگتر از منه. حتی تا ۱۴ سال بزرگتر هم مورد بوده!!

اما همین نه ده یازده سال مواردی بوده که برام عجیبه انقد!

ولی مثلا حتی رشته ش، سطح علمی و کار و مذهب و حتی چیزای بی اهمیت مثل محل زندگی و اینکه به مامانش گفتم خونواده م مذهبی نیستن گفت مهم خودتی و ما هم همینیم و اینا...

البته همه اینا صرفا بر اساس شنیده هاست و شنیدن کی بود مانند دیدن...

حالا اگه دوباره زنگ بزنن....

هرچی خدا بخواد. خودشون میدونن چی خیره .... یا الله...

دوستت دارم یا الله.... عاشقتم یا الله...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۰۲
ترانه زندگی

امروز رفتیم مراسم. دم خونه طناز اینا!

رفتیم کتاب خریدم با محدثه... کتاب شهید همت ...همین دیروز دوباره اون پیکسل رو دیدم و دوباره دلم خواست بیشتر بشناسمشون... واقعا ممنون...❤❤😘😘

امروز کتاب شهید همت و کتاب استاد عشق... الحمدلله رب العالمین...

قرعه کشی کربلا ک روزی م نشد...

وقت رفتن برای دیدن کتابا، ی خانومه صدامون کرد. واسطه بود برای ازدواج. نمی‌دونم یهو چجوری شد ک پرسید خونواده ت همینطوری ن یا نه؟ محدثه فهمید...دلم میگه نفهمید اما خب شنید اول حرفامونو!

بعدش خانومه گفت خبر میدن. از محدثه پرسید شما چی؟ محدثه گفت من اینجا دانشجو ام و نشد ک ادامه پیدا کنه. واسه هرکس یه جور سخته... می‌بینی؟...

خدایا واقعا شکرت بابت اینکه اتاق دارم.... خونه دارم.... زندگی خوابگاهی و خونه دانشجویی واقعا سخته...انگار یه چیزی کم داره... واقعا خدا جونم شکرت.

بعدش سخنرانی استاد و مداحی ... روز تولد امام رضا ع و دم غروب و زیر آسمون و مداحی و شور جمعیت... خیلی خوب بود..دعا کنی زیر آسمون..دم غروب... روز مبارک... دسته‌جمعی.. الحمدلله رب العالمین...خدایا عمیقا شکرت عزیزدلم.

بعدش با مرجان تا دم مسجد رفتیم. مرجان رفت داخل مسجد برای نماز و به من پیشنهاد کرد ک برم سمت مزار شهدای میدون. نمی‌دونستم مزار شهدا دارن! مرسی ک امروز دعوتمون کردید. توفیق دادید بهمون . افتخار دادید... ممنون❤.

داشتم می رفتم سمت اونجا، روی زمین یه چیزی بود ک رد شدم و برگشتم دوباره سمتش. نقاشی حرم بود. برای همین توجهم رو جلب کرد. برش داشتم و دیدم توش عکس کاشی کاری های حرمه... گنبد حرم❤ ... برای نقاشی... چقد حتی جلدش قشنگ بود...و هست. خدایا شکرت.

برش داشتم و اونجا یه میز بود مسوول فرهنگی و اینا. بعد ازشون پرسیدم گفتن برای ما نیست اما خیلی کثیف شده زیر پا مونده فکر کنم بتونید برش دارید و اگه اهل کار فرهنگی هستید ازش استفاده کنید.

نگاه کردم دیدم قیمت نداشت. مال شهرداری بود. حالا فردا میپرسم از دفتر مرجع إن شاءالله. ولی شک ندارم اینم از طرف مولای مهربونمون هست.... روز تولد شون... خواستن بگن عیدی کربلا روزی ت نبود ولی ما بازم حواسمون بهت هست... مرسی... واقعا مرسی... الحمدلله...

اونجا ک ازون خانما داشتم می‌پرسیدم ، خانم گ ن ج هم بودن! دیدمشون ولی ایشون ندیدنم. و نمی‌شناسن هم. یاد قم افتادم... اردو هفته دیگه..إن شاءالله...❤

رفتم مزار شهدای اونجا و می‌خواستم سوره های چله رو بخونم. یه خانمه اومد سمتم و سر حرفو باز کرد و شماره خواست برای امر خیر! توی یه روز دوتا شماره گرفتن... چنین جایی و چنین روزی... گفتم خانوادم مثل خودم نیستن، گفتن مهم خودتی ما هم همینیم...

مهربون بود. به دلم نشستن. دخترشون اومدن شماره رو یادداشت کردن.

حالا هرچی خیره. ولی این دوتا شماره گرفتنا و اون نقاشی... عیدی چهارم و پنجمم بود..مزار شهدا عیدی ششم...

دعا و حال خوب عیدی هفتم...

دوستای خوب و خیریه امام زمان ع عیدی هشتم...

هشت تا عیدی به نیت خودت حضرت عشق...

إن شاءالله خوب استفاده کنم. کمکمون کنید.

تولدتون بازم مبارک. تبریک ناقابل این بنده رو سیاه رو بپذیرید....

خیلی خیلی ممنون.

دوستون دارم.

مرسی خدا.

شب بخیر 😘

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۵۶
ترانه زندگی

عیدی سوم...

عکس خیلی خوب عسل توی گروه سپیدان از مشهد اواخر اردیبهشت بهشت... مشهد دم تولدم... حس و حال خوب‌‌‌‌...

انگار امام رضا می‌خوان بگن حواسمون هست اون موقع پیشمون بودی. ببین چقدر حواسمون بهت هست... روز تولدت میخواستی حرم باشی.... محقق شد... روز تولدت توی قطار سمت حرم حضرت عشق ع بودی....

حالام روز تولدم همون عکسه ها... تولد تو... تولد من...

مرسی... مرسی مولا.... مرسی آقا.... مرسی حضرت عشق ع... مرسی معین الضعفا.... مرسی غریب نواز عزیزم... مرسی غریب الغربا........

غریب ترین غریب ها.... چه غربتی کشیدی آقا.... جانم به فدایت...ک بخاطر عشق ب بنده های خدا چه چیزایی کشیدید.... دوستون دارم مولا. عشق جانم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۴۷
ترانه زندگی

هر دم از این باغ بری می رسد....

به به ...مرسی خدا... مرسی یا الله...

مرسی مولا جان.... مرسی اقام، امام رضا ع....

بی شک، یقینا اتفاقی نیست. واقعا ممنون.

حال خوب یعنی وقتی می ری یه کتابی که سالهاست رو داری ولی نخوندیش، بر میداریم بخونی، بعد از سالها امروز به دلت میفته که بخونیش! و میبینی وسطش یه کاغذ رنگی هست از حرم امام رضا ع.... وای خدایا..گنبدشون و پرچمشون... قیچی شده.... رنگ سبز... امروز... توی این حال و هوا...

مرسی که دور بودن جسمم ازتون هم پر از رحمته.‌‌.. پر از رحمت.... مرسی مرسی مرسی....

ظهر نشونه خدا... الان نشونه شما مولا.... یا الله.‌..❤❤😘😘

یعنی میشه تو قرعه کشی امروز اسمم برای کربلا دربیاد اقا؟😭 میشه به دل مامان بابا بندازی که برم؟ مولا‌‌‌... من خیلیییی کم لیاقتم بی لیاقتم اما شما اینهمه لطف دارید به ما. اینهمه امروز عیدی دادید بهم مولا... میشه این عیدی خیلی بزرگ رو هم بدین؟ یا الله.... همه چی دست خودت... همه چی مال خودت...❤❤😘😘

+ کتاب آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین ❤

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۴۰
ترانه زندگی