خواب ِ بهشت❤
دیشب...
خواب نجف... خواب حرم حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام، خواب حرم.... ولی ایوون طلا رو نتونستم توی خواب هم ببینم.
تنها بودم. تنها رفته بودم. هتل بودم. یهو دیدم توی اتاقم یه خانومی توی یه اتاقک پنجره ای هست که مسوول هتل طور بود و مراقب!
نگاهش بهم بود. حس امنیت میداد بهم. فارسی بلد بود. خوشحال بودم.
خواب می موندم واسه نماز برم حرم. نماز ساعت دو و نیم شب بود! نماز صبح! بعد من خواب می موندم...
میخواستم برم کربلا. اون عکسه که عاشقشم هی جلوی چشمام بود، همون شبِ بین الحرمین....
یهو توی همون نجف توی هتل بودم، یهو دیدم مامان کنارمه، بعدش انگار می تونستم استفاده کنم... بعدش بیدار شدم...
خیلی خوب بود.
الحمدلله...
+ سحر حامله ست❤😍... ای خدا.... باورم نمیشه ❤... الحمدلله....
پارسال روز تاسوعا یا عاشورا نازنین فهمیده بود که حامله ست، امسالم این موقع خبر نی نی دار شدن سحر❤. الحمدلله.