دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

یا مولا...

شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۷، ۰۱:۲۲ ق.ظ

الحمدلله به خاطر این شبا.

اتفاقای خوبی داره میوفته. با وجود حال بدی، ولی میشه حسش کرد. این ناامید شدن از بقیه و صدا کردن خودشون...

کاش خودشون برکت بدن إن شاءالله...

امشب دومین شب هیات میثاق با شهدا بود. با فاطمه. الحمدلله.

داشتیم بر می‌گشتیم ، به سمت بی آرتی ها که سوار شیم، یهو نفهمیدم چی شد ولی زمین خوردم، بدم زمین خوردم.

چادرم کلا دورم پیچیده بود. پاشدم گفتم چیزی نیست و رفتیم..

یکم که گذشت درد دست و پای چپم شروع شد.

اومدم خونه دیدم شلوارم هم پاره شده هم خونی.

تو خیابون نمیتونستم راه برم. سرم به شدت سبک بود. دست فاطمه رو گرفته بودم وگرنه نمیدونم چی میشد. البته که به خودش چیزی نگفتم.

حتی بعدش که سوار اتوبوس دوم شده بودم و یک ساعتی از زمین خوردنم گذشته بود، دیدم دستام داره می لرزه...

الآنم حتی ضعف دارم.

نمیدونم چمه.

درسته که ناهار و شام نخورده بودم ولی صبحانه واقعا دیر خوردم در حد زمان ناهار!

خب وقتاییم که ناهار بخورم که شام نمیخورم.

اصلا قبلا اینطوری نبودم...

حس ضعیف بودن کردم امشب...

هم سر زانوم زخم شده هم دوجای پام کبود.

دستمو نمی‌دونم ولی استخوان آرنجش درد می‌کنه.

* شیرینی زمین خوردن در راه عزاداری تو، یا حسین...

+ مولا جانم خودت برکت و معرفت زیارت خوب رو بده آقا جان ... ❤❤😘😘

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۶/۲۴
ترانه زندگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی