دوباره دکتر
واسه ی این بی حالی و کم انرژی بودن چند هفته اخیرم رفتم دکتر دوباره. خیلیییی بد شده جسمم. طاقت یکم کار رو نداره. انقد که زود خسته می شم...
دکتر منو دیده، میگه صورتت خیلی لاغر شده، با اینکه قد و وزنم نرماله، یعنی لاغر نیستم الان. معمولیم.
فشارم رو گرفته، ۸ بود. میگه پایینه فشارت.
میگه دستتو بگیر ببینم، میبینه که دستمم می لرزه.
میگه قیافه ت الان عین ادمای روزه داره که بی حالن. گفتم الان یه ساعت اینجا بودیم توی نوبت انقد خسته شدم.
دوباره آزمایش نوشت. دفعه پیش همه چیم نرمال بود...
میگفت باید ویتامین و املاح برسه بهت.
میگفت خوابت خوبه؟ چند ساعت میخوابی؟ اون ساعتایی که میخوابی خوب میخوابی؟
خب جواب سوالات منفی بود..
میگفت فکرت مشغوله؟استرس و اضطراب داری؟
گفتم نه. چی بگم خب جلوی مامان! واقعنم اونقد مشغول نیست فکرم. حداقل الان حالم خیلی بهتر از یه ماه پیشه خداروشکر... چون این یه ماه اون لعنتی نبود تو خونمون الحمدلله.... واقعا خدا رو شکر.... خدایا کاش محرم هم نیاد .... نمیدونم خدا... هرچی صلاح خودتونه...
درباره غذا خوردنم پرسید.
میگفتم نمیتونم، اشتها ندارم. میگفت چرا اشتها نداری؟ میگفتم خب میلم نمیکشه حس میکنم بخورم معده م اذیت میشه. اگه میلم بکشه میخورم.
میگفت برات قرص اشتها آور می نویسم!!
چی میگفتم به دکتر؟ میگفتم وقتی ناراحتم نمیتونم بخورم؟ میگفتم که دلم میخواد لقمه حلال بخورم و من از حلال بودن این لقمه ها مطمئن نیستم؟ میگفتم پولم اونقد نمیرسه که خمس فراموش بدم و ترجیح میدم که کمتر بخورم؟
چی بگم بهشون؟
نمیدونم این اشتها نداشتنم چقدش عصبیه و چقدش ارادی..
خودمم راضیم که لاغرتر شم چون جا دارم ولی از این کم انرژی بودنم خیلی اذیتم.
روز جشن غدیر مثلا اخراش انقد هیجان خالی کرده بودیم دیگه انرژیم زفته بود و مشخص بود.
اینجور وقتا خوردنی هم نمیتونه خوبم کنه مثلا شکلات و اینا. فقط دراز کشیدن و استراحت...
خدایا نمیدونم چمه خودت کمک کن....
+ خدایا نمیدونم امام زاده رو چیکار کنم.
حالم بده که فردا دارم میرم. خودت کمک کن هرچی که خیره بشه. اگه واقعا رضایت مامان اینا جایزه اینجا، پس نرم فعلا.... اگه اشکال ندارد که برم خودت به دلم بنداز...
یه دلم میگه برم یه دلم میگه نرم!
مخصوصا حالا که محرم هم هست....
نمیدونم نمیدونم...
خدا جونم خودت کمک کن.....