کربلااا
چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷ ب.ظ
بعد غروب داشتیم توی تلگرام با باران حرف میزدیم، یهو بی مقدمه بدون اینکه قبلش همچین حرفی باشه، گفت که:
«فکر کنم به زودی بری کربلا»...
گفتم چطور؟
چشمام داغ شده بود همزمان...
الآنم بهش فکر میکنم...
گفتم چطور؟
گفت احساس میکنم....
+ یه بک به حرفای یکی دوشب پیش... فکرا و حسایی ک پیش میاد....باران...
خواب... حرف باران.... حرم امام رضا علیه السلام.....
خدایا....ممنونتم جان دلم❤😍😘😘....
۹۶/۱۱/۱۸