کشتن خاطره تاوان دارد...
يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۰۷ ب.ظ
و اما اتفاقی که حالم رو بد کرد دوباره....
اینکه بابا فهمید واسه پنجشنبه گفتیم افسانه اینا بیان. بعد یهو حالش گرفته شد. واقعا اذیت شد. گفت دوباره شروع شد . . .
میدونی؟
هیییییچ دلیلی نمی تونه داشته باشه... مگر اینکه فکر نوشیدنی خوردن توی سرش باشه!
که از اومدن مهمون اونم مهمونی که جلوش اصلا آورده نمیشه ناراحت میشه، جا می خوره....
دلم می ریزه... حالم بد شد دوباره.
حس میکنم باید خودمو خفت کنم و باهاش رو به رو شم.... بسه... بسه... باید باهاش رو به رو بشم....یه بار برای همیشه بریز دور این کابوس لعنتی رو....
خدایا خودت کمکمون کن😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
۹۶/۱۰/۲۴