روز با برکت..
نمیتونم بگم امروز چقدر خوب بود و پربرکت. الحمدلله.
صبح زود.. امام زاده. کلاس حفظ قرآن. کلاس احکام. یاد گرفتناش. هوای پر ابر و برف و بارون و سکوت امام زاده و مزار شهید رفیق ت... خدایا شکرت.
کتاب خطبه غدیر که رایگان برداشتیم!!!! عجیب... خداروشکر. خدایا شکرت. الحمدلله.
کادو دادن کتاب مناجات خواجه عبدالله انصاری... همونی که وقتی میخواستی واسه ونوس بخری چقدر دلت می خواست ولی به خاطر صرفه جویی نخریدی. بعد سروناز اینطوری بهت هدیه بده. با کادوی خوشگل شده. طلایی پاکتی...از همون شهر کتاب که تو برای ونوس خریدی هم خریده باشه! الحمدلله. خدایا شکرت😘.
بعدش پیاده روی توی اون خیابون خوب.... بارون و خیابونای لیز... حس خوب... بودن با سروناز.... خدایا دوستش دارم....چقدر خوبه خدا....
کلاس یکشنبه ها. حس خوب. بعدش برگشتن سه تایی با آذر و سروناز. تا مترو و یه ایستگاهش. بعدش از مترو دوباره واسه مامان کادو خریدن. اومدن خونه. دوش. پیش خونواده بودن. یه کوچولو استراحت. با هنگامه رفتن بیرون برای کیک خریدن. با خاله رسیدن....
دیگه از اینجا دست و دلم نمیره به نوشتن...
الحمد لله ...چن تا مطلباتون رو خوندم جالب بود
نمیدونم کدوم بود در باره دیدار با مادر و خواهر شهید متاثر کننده بود
منم چن تا دوست دارم چن وقته سر نزدم بهشون
در کل خدا قوت