کارورزی
امروز کارورزی داشتیم.
و منم حالم خوب نیست. و این خوشایندم هم نیست.
تلگرام رو میخوام امشب پاک کنم خدا بخواد.
امروز اولین جلسه راهنمایی گروهی گروه کارورزی مون.
بحث مرگ و خط عمر. اینکه چه سالی به دنیا اومدی و فکر میکنی یا دوست داری چه سالی بمیری و الان کجای زندگیتی و چه کلیدواژه هایی به ذهنت میاد؟
سال تولدم و اینکه به زووور و ارفاق به جای سال ۹۶, سال مرگم رو بزنم سال ۱۳۹۷... کاش محقق شه... کاش زودتر محقق شه....
مریم دید و تعجب کرد. بعد استاد تک تک میگفت همه بلند بخونن. گفتم میشه نخونم؟ گفت چرا؟ بخون. خوندم. فاطمه هم مثل من بود. یعنی زمان مرگش رو زده بود شاید خیلی قبل تر اتفاق افتاده.
استاد هی میگفت از سوال ها. اینکه اگه الان مردی و دارن خاکت میکنن، برای چه کاری دستت بیرون گوره؟ و هنگامه... هنگامه ... هنگامه...
حتی یه قطره اشک هم از چشمام اومد. خیلی خودم رو کنترل کردم که گریه م نگیره....
+ جامانده ایم و حوصله شرح قصه نیست...