دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

به یاد آوردن یک فراموشی اجباری...

چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۴۰ ق.ظ
اینکه منو نخواستی، همون موقع هم خیلی سخت برام تموم شده بود. یادم نمیره درس دعا رو.... روز بعدش بود و من چقدر چقدر چقدر گریه کرده بودم... الله رو هدیه داده بودن بهمون... سوم خرداد بود... یادم نمیره چقدر منتظر مونده بودم....
گذشت تا تونستم بی تفاوت بشم بهش، کامل نه اما به طور متوسط....
گذشت تا استخاره فاطمه رو به دست بی تفاوتی سپردم و از اینکه نخواسته شدنم رو مجبور شدم بهش بگم پذیرفتم..
اما نمیدونم چرا.... بدون اینکه اشاره مستقیمی بهت بشه، از بعد از صحبتای اون روز ... با استاد... هی یادت میفتم. انگار بیشتر میفهمم چقد شبیه هم بودیم! اینو که همون موقع حاج آقای فاطمه گفته بود.... گفته بود شباهتا زیاده که. چیکار کردم من؟ اشتباه پشت اشتباه....
دلتنگ نمیشم اما بعضی وقتا فکر میکنم بعد تو کسی هست که اینطوری باشه احساسم بهش؟
خدایا تو که می‌دونی عمدی نبوده، بذار پای جهلم خدا... خودت روون کن راهشو... درست کن مسیرش رو... خدای من، یا الله....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۲۹
ترانه زندگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی