اندر احوالات دل دیوانه...
چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۵۲ ق.ظ
یه خط می خونم، دو دقیقه خودمو سرزنش می کنم....
کاش تموم شه... به خودت قسم ذهنم دیگه واقعا کشش نداره 😭😭...
معده م می سوزه. گرسنشه. ناهار که نخوردم، شام هم عصر یکم نون خوردم، چند ساعت پیش که فشارم انقد افتاده بود که نمیتونستم از تخت بلند شم و پاهام تا ساق یخ کرده بود بدون کولر، یه خرما خوردم...امروز رو مودش نیستم که چیزی بخورم...
+ ببخشید که همیشه خسته م....
ببخشید که همیشه شکسته م...
ببخشید که همیشه غر غرو ام...
ببخشید، ببخشید، ببخشید....
۹۶/۰۶/۲۹