ادامه خواب دیشب... الحمدلله...
چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۳۱ ق.ظ
قبلش سمیه که الان کربلاست، داشت میگفت تو اسم بنویس، فوقش نمیری... ولی بنویس.. ولی اقدام کن....
چه شب عجیبی بوده دیشب....با این همه اتفاق خوب توی خواب، الحمدلله...❤❤... إن شاءالله دعوت کنن آقا....
إن شاءالله کربلا و نجف و سوریه و سامرا و کاظمین و مکه و مدینه.... إن شاءالله.... إن شاءالله...
خدایا شکرت.... خدای گل من، نازبانوی من... ممنونم ازت.... شکرت....❤❤❤😘😘😘😘
+ توی خواب سوریه که دیدم، اولش مطی حیدری بود. پیش اون انگار میخواستیم بریم و بعد یهو سوریه بودیم... بعد اونجا، کنار حرم ها، یاد سودابه میفتادم... از عشق زیادش به حضرت زینب (سلام الله علیها)...❤❤❤😘😘😘
خدایا ممنون واقعا....
۹۶/۰۶/۲۲