نشونه ها...
جشن غدیر موسسه خیلی خوب بود خداروشکر. خیلی. حالم رو خیلی بهتر کرد. الحمدلله. ممنون که اجازه دادید.
فکر کن شب قبلش اونطوری. بعد اون روز جشن، آهنگ آمده ام که سر نهم بذارن..که بخونه که ور تو بگویی ام که نی، نی شکنم شکر برم....
با آهنگ دست تولا چقدر گریه کردم. از همون اول که از دانشمندان شروع شد باریدم تا تهش.... آهنگ دست تولا اوجش بود. هق هق م رو میخوردم. بغضم داشت خفه م می کرد. خیس خیس بود صورتم.... استاد کنارم بود توی جشن. سر اون آهنگ رفت دستمال آورد گذاشت جلوم 😂. بعد برش داشت البته. جالبه. منی که جلو مشاورم گریه نکردم، حالا.... خوشحالم. پیشرفت خوبیه به نظرم...
بعد اومدم خونه... دیشب کنار مامان بابا بودن... خداروشکر.
دیشب سمیه عکس داد از بین الحرمین... توی خصوصی گفتم دعا کنه. گفتم خیلی بی لیاقتم، بخواه لیاقت نصیبم کنن. سمیه که متوجه حرفام نمیشد، اما گفتم بخاه یا تموم شده یا برم اونجا.
منظورم از تموم شه رو خود حضرت می دونه....
امروز، سر کار پژوهش بودم، جمع بندی، دوباره مقاله این بار اما بیشتر از محتوای نهج البلاغه. همین طور که مشغولی، سرت به لپ تاپ گرمه و یه طرفت هم نهج البلاغه هست، یهو ندا بهت پیام بده. بگه که سلام فلانی. تا میرم حرم ناخودآگاه به طور خودکار توی حرم امام علی علیهالسلام یادت میفتم....
اشکم در اومد.... من و اینهمه خوشبختی محاله... اینکه توی اون هوا، یکی یادم باشه... توی هوایی که حرم شما اونجاست.... کاش لیاقت بدید بیام حرم خاک پاتون بشم. بیام و برنگردم. آخ خدا کاش بشه....
انگار نشونه ها دارن مسیرو نشونم میدن. نرفتن اون شبم، جشن دیروژ، اون آهنگ ک کاملا ب دردم میخورد، امروز سر این کار، نهج البلاغه، شهدا، پیام ندا....
خدایا شکرت. خیلی شکرت. خیلی خیلی شکرت. الحمدلله.... ❤❤❤😘😘😘😘
+ چند سال پیش شب بود رفتن ام ار ای. چقد منتظر بودم ک برن، وقتی رفتم انقد سیگار کشیدم که نمیتونستم از کنار شوفاژ توی هال بلند شم. چقدر زیاد بود. امشب اما، رفتن ام ار ای، من با حضرت امیرالمومنین علیه السلام حرف زدم.... اهنگ جشن دیروز رو بلند گوش کردم... چقدر تغییر کرده همه چی.
خودتون کمکمون کنید. نمیخام به اون مایع بی رنگ بد بو فکر کنم. نمیخوام بخورم. نمیخوام .... کمکم کنید. پدر من....دست پدری بکشید بر سرم و از بی پناهی نجاتم بدید...
آمین... الحمدلله ❤😘