آذر
جمعه, ۱۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۷ ق.ظ
یادم نمیاد کجا و چجوری، ولی یادمه مربوط به خدا بود، یادمه حساب کردم طرفای اذر میشد...
خدایا تا اخر اذر با تو... خوبه؟
میدونم که درکم میکنی....
و میدونم که میدونی لجبازی نمیکنم...
خدایا من دوستت دارم....
+ بارون دوباره شروع شد.
++ واقعا دیشب جهاد با نفس کردم، فضای مهیا، شب، سیگار مارلبورو ، اصرار دوستم و نکشیدن من....
فقط نزدیکش نشستم و دودش رو حس کردم.... واقعا سخت بود نه گفتن بهش.
خدایا شکرت....
۹۵/۰۹/۱۲