دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

محمد رضای خواستنی و محبوب ِ من ❤

پنجشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۲۸ ب.ظ

دیشب.... حرف زدن و اشک ریختنم برای داداش کوچیک اما بزرگم! محمد رضا...❤❤❤

و دیشب توی خواب دیدنش....

محمد رضا داشتی منو می بردی همونجا که خودت اوج گرفتی؟

خوابت خیلی عجیب بود. ندیدمت اما حست می کردم.

اینکه جور شده که برم کربلا. رفتم نجف. از اون جا میخواستیم چند روز بریم زیارت حضرت زینب!!! انگار تو کربلا بود. باید هرروز از بین داعشی ها رد می شدیم.... محمد رضا باهام بود...

دلم زیارت میخواست اما ته دلمم می ارزید. پیش خودم فکر میکردم جون ادم مهم تر از زیارته!

شاید محمد رضا اینطوری میخواست نشونم بده راهو. بگه گرچه خیلی چیزا رو دوست داری؛ اما اگه بری توش ممکنه دلت بلرزه و بترسی. شاید لازم شه بزرگ تر بشی. جالبیش اینه که تو خواب پیش خودم فکر میکردم که چی شد یه روزه اومدم کربلا؟ من که فکرشم نمیکردم!!! یهو تو ذهنم اومد که روز قبلش توی کهف الشهدا این حاجتو خواستم و حاجتمو توی یه روز گرفتم!

کهف الشهدا ، محمد رضای من ❤ ، محمد رضا.... میخوام بیام برای سالگرد آسمونی شدنت.... « من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست... و از آن روز سرم میل بریدن دارد .... » نوشته ی سنگ مزارت.... داداش کوچیکه ی من.... شهید محبوب ِ خواستنی ِ عزیزدلم...... مرسی که تو خوابم حست کردم.... نیاز دارم به شماها.... دوستون دارم..... ❤ حال دلمون رو با عشق خودتون گره بزنید...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۰۶
ترانه زندگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی