امروز... موسسه... درس دعا...
حرف زدن با خدا...
فإنی قریب...
الله؟ جونم...
دلم..
دلت چی؟
من همینجام. فإنی قریب...
گریه ی بی امان م و فوق العاده لذت بخشم... پر شدن کل صورتم از اشک... یه گربه ی بی سابقه... هق هق کردن بی صدا حتی ....خدایا شکرت.... اوج آسمان آقای اصفهانی... ماه رمضون... فدات بشم من، ریخت و پاش کردی عشق من... مهربونم... همش دنبال بهانه ای برای عشق ورزیدن بیشتر و نازتر ....
خدایا دوستت دارم.... 😘 مرسی خدا....
هدیه مشهد رو بهشون دادم. خوششون اومد. جمله استاد این بود که خدایا شکرت اگه گاهی دلم می شکنه، این یعنی راحت تر می تونم بهت نزدیک بشم.
سمیه میگفت جمله من مال این روزامه. مریم استوریش کرد و راضیه پست... حشمتی پور خوشحال شده بود... خداروشکر. خوشحال شدنه از همه چی بهتره. خودمم برداشتم. جمله م این شعر بود: چیست گران بها تر از دوست که آرزو کنم؟ ... ❤😘😍
بعد کلاس رفتیم پیش دکتر صباغ چی. خیلی عجیب بود که شناختن م! جمله شون این بود که: خب حضرت (!!) فلانی (فامیلم) چطورید؟
خیلی تعجب کردم. به ایشون هم هدیه دادیم. خندیدیم. خوب بود خدا رو شکر 😘.
شب تولد ملینا بود. از موسسه رفتم پیش هنگامه. سعی کردم پیشش باشم. خدایا شکرت .... 😘
مرسی که می شکنم حتی سر این دیدارا .... اشاره به دیدار دیروز در کافه ولیعصر ِ ژنتیک خوانده و انتظار خبر!!!!
خدایا از فاطمه میخوام که بپرسه برام. آیا اینکه ازدواج نکنم خوبه یا نه؟ خدا خودت می دونی دلیلم رو ... دوستت دارم ماه من... دوستت دارم عشق من 😘