یکی از عجیب ترین اتفاق های عمرم داره میوفته!!!
بابا دیروز مشاوره بود دوباره.
امروز همو دیدیم، میگفت کی بریم مشهد؟!
من پوکر فیس بودم رسما. چشمام هم داشت در میومد از کاسه....
من هیچ وقت تا حالا توی تمام این بیست و چند سال عمرم، با بابا نرفتم مشهد....
اولین بار دوم راهنمایی با مدرسه رفتم....
هیچ وقت بابا نمیومد. وقتی حالا خودش این پیشنهاد رو بده . . . . .
همین الآنم که می نویسمش چشمام اشکی میشه...
بعد این حسهای متناقض که لحظه لحظه درونم بیشتر میشه هی بیشتر اذیتم می کنه......
یا الله...
+ یاد آخرین سفر مشهد... با زینب... اونقدر یهویی بودنش.... اون شب... صحن انقلاب.... گریه و گریه و گریه..... وقتی آرزو می کردم که یه روزی منم مثل بقیه با خونواده م بیام . . . . . . . .
امام رضا علیه السلام.... چقدر شرمندتم آقا....... چقدر شرمنده تونم.............
دیروز رفتم خونه ونوس. خداروشکر...
خوب بود. سرحال نیستم این روزا کلا، ولی به خاطر خدا رفته بودم، و خوب بود الحمدلله. شب موندم.
امروز راه افتادیم با هم. نزدیک خونه شون جدا شدیم. قرار بود برم اون ور خیابون و تاکسی بشینم واسه مترو. اذان بود. دیدم یه مسجد هست!
پاهام کشیده شد.... خداروشکر. خدایا شکرت مهربون ترینم....
خیلی خوووووب بود مسجدش. بوی گلابش... فضای داخلش انرژی خیلی خوبی داشت الحمدلله. امام جماعتشون هم نماز رو خیلی قشنگ می خوندن... حس خیلی خوبی بهم میداد همه چی... بعد نماز عصر، یهو دیدم اقتدا کردن نماز ظهر قضا! شک کردم بمونم یا برم. اما خدا لطف کردن و موندم. بعدش عصر!
فکر کردم تموم شد! یهو دیدم مغرب و عشا و صبح....
عالییی بود یعنی. بعد نماز های قضا رو بدون مستحبات میخوندن. خدایا چقدر خوب بود.
توی سرم اومد که إن شاءالله همین روند رو خودم هم ادامه بدم بلکه نماز قضاهام رو انجام بدم....
روزه هام.... خدایا.....
حرف دکتر رحیمی.... حیف که دستمون خالیه، وگرنه آرزوی مرگ می کردیم....
خدایا.....
بعدش عجله داشتم. اسنپ گرفتم. به سرعت قبول کردن و اسنپی دم مسجد بود. و ترافیک اتوبان رو هم میانداخت از میان بر می رفت.... خدایا شکرت. الحمدلله. خدایا دوستت دارم.... خیلی روزی قشنگی بود این اتفاق امروز. ممنون واقعا.
انگار دیروز که دم اذان رسیده بودم و دلم میخواست توی همین مسجد نماز بخونم اما جایی بودم که میله داشت خیابون و پل نبود و نمیتونستم برم اون طرف خیابون. اما امروز.... ناگهانی.... ممنون خدا. ممنون که خودت رو مهمون قلبم میکنی...
بسم الله الرحمن الرحیم...
صبح چشممو باز کردم، واسه نماز صبح، چند دقیقه بعد اذان صبح... داشتم خواب میدیدم که خیلیا از امام رضا علیه السلام، کربلای امام حسین علیه السلام رو گرفتن.....
یا مولا.....................
+ خونه ونوس بودم.
اصلا دلم نمیخواد که پنجشنبه برسه. اصلا دوسش ندارم.
پاگشا!!!
مسخره بازی :|
مهموناش
انرژیش
فضاش
اینکه از صبحش هم متاسفانه خونه ای مزید بر علته خودش.
+ مسخره خانوم برگشته گفته اگه نوشیدنی نیست، ما تو ماشین میخوریم میایم!!!!!!! خوشم اومد از جوابی که مامان داده. « اگه نخوره می میره؟!» ..!!!
داره حسم به خاله کم میشه. کم و کم و کمتر.
+ نمیدونم چجوری پیش میره پنجشنبه. ولی امیدوارم بتونم خودم رو کنترل کنم. همین. باید زودتر یه کاری بکنم. خدایا خودت هموار کن مسیر ش رو ....
به امید خودت...
+ دلم هوای فروغ رو کرده... بعد مدت ها... بعد سال ها...
آخ آخ آخ
قربونت بشم استاد ماااااااه 😍
پایان نامه ، استاد مشاور، استاد لیلا خواب بودن, پیام داده بودم که هروقت بیدار شدید بگید زنگ بزنم بهتون. بعد اینکه کاربرگ رو دادم آموزش و پیش محمد صدرا منتظر مامانش بودم، استاد زنگ زدن. آخ عزیییییزدلم😍. انرژی خوبش واقعا می رسه بهم....
میخندید!!! منم!! پررو پررو بدون هماهنگی اسمشون رو رد کردم😐🙈🙈. گفتن بهت خبر میدم. به نماز هم رسیدم خداروشکر. بعد با مریم برگشتیم. ماشین آورده بود. بعدش مریم نگه داشت رفت آش معنوی خرید. چقدر خوشمزههههه بود. منم که گرسنه و ضعععععف. هیچی توی اون فاصله استاد زنگ زدن دوباره. اوکی رو دادن. سراغ سروی رو گرفت. گفت دعاش میکنم.
گفتم استاد هی دنبال بهونه ایم که بیشتر شما رو ببینیم، گفت دقیقا دلیل اصلیش همینه😍.
قربونشششش بشم. مریم هم زحمت کشید تا دم خونه رسوند منو. اش هم مهمونم کرد. کاربرگ یک هم که إن شاءالله فرستاده شد حالا تا کی بره توی شورا.
خدایا شکرت واقعا. حالم خوبه.
+ چله دعای یستشیر امروز نیتش اسم حقیر تر از حقیر هم هست...
ممنون خدا که همیشه ی همیشه ی همیشه شرمنده خوبیاتیم😍😘
دوستت دارم یا الله.
ممنون بابای عالم... امام زمان جانم... اللهم عجل لولیک الفرج.
کاربرگ یک رو امروز ویرایش کردم. خدایا ، میشه خوب باشه و إن شاءالله فردا کاراش انجام شه که بره شورا؟ خدا جونممم لطفنی 🙈...
+ سخنرانی تقوا استاد پناهیان رو خیلی دوست دارم...
دوست ندارم که تموم شه صوت جلسه های این سخنرانی شون..
+ شادی رو توی چشماش می دیدم که پنج شنبه مهمون هایی هست که میتونه جولون بده! مامان هم زودتر دست پیش گرفت و گفت نوشیدنی نیار! به بهانه گرون بودن!
++ هفته ای چند روز می ره استخر. هربار ۳۵ تومن. امروز از استخر برگشته، هفت تا عطر خریده!!!! از دستفروش. دونه ای ده تومن! هفتاد تومن.
کاری ندارم ک دونه ای ده تومن خیلی خوبه! حرفم اینه که تو که انقدر پول داری که هفته ای اصلا دوتا ۳۵ تومن بدی, هفتاد تومن یهویی خرج کنی, دویست تومن یا بیشتر پول اون زهرمارو بدی, پس چرا من مدت هاست میخوام کلاس شنا برم و تو پول نداری؟
چرا من پول شهریه دانشگاه م که سیصد تومنش مونده رو هنوز بهت نگفتم!
چرا؟ اگه پول نداری پس چجوری خرج میکنی؟
اگه داری پس چرا میگی ندارم؟
+ حس میکنم سربارم, حس میکنم باید برم سرکار.... ولی آخه چجوری.... خودت جورش کن خدا... اگر صلاحه....
+ کاش دوستت داشته باشم... :) .
من همیشه دوستت داشتم. من خیلی دوستت داشتم. خیلی.
ولی خودت نخواستی.
و امیدوارم درکم کنی که دیگه الان، نمیتونم دوستت داشته باشم.
امیدوارم درکم کنی که الان گذشت می کنم اما نمیخوام بهت نزدیک بشم.
امیدوارم درکم کنی که الان، شبا میای به خوابم..ولی کابوس طور! شبا خواب می بینم تا خرخره خوردی و حالت خوب نیست. همون چیزی که سال ها توی بیداری بهم نشون دادی و برات مهم نبودم.
امیدوارم درکم کنی که دیگه نمیتونم بهت نزدیک بشم..
امیدوارم درکم کنی که خیلی مایل نیستم هم کلام بشیم..
امیدوارم درکم کنی...
که خودم چقدر از این وضعیت رنج می برم و عذاب وجدان دارم از این بد بودنم... اما الان توانایی رفتاری بهتر از این ندارم.
امیدوارم درکم کنی.
همون طور که همه این سال ها منم سعی کردم درکت کنم....