مهربونی
دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۵۱ ب.ظ
امروز با سارا داشتیم کار میکردیم یهو استاد اومدن پشت ما و دستاشونو انداختن دور گردنمون. حس خوبی بود. یا مثلا وایساده بودم یهو گردنمو بوسیدن گفتن برو جلو. توی دوشنبه موسسه مراسم ک دکتر بودن. ولی فکرشون مشغول بود. خب کلاس داشتن. آی دونت نو.
الحمدلله. خدا جونم شکرت.
قرص هم خوردم.
دیگه نمیتونم بیدار باشم. الحمدلله. خدا جونم ممنونتم😘 دوستت دارم ربی..دوستت دارم یا الله...❤😘
۹۷/۰۱/۲۷