دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

مالکیت خدای مهربون

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۰۵ ب.ظ

دیروز با مریم کارگاه بودیم دانشگاه.

خانم گ زنگ زد. برای اردو ... سومین اردو . . .

مشهد قراره باشه به امیدخدا...

قرارهای هفته دیگه باشه به امید خدا . . . . 

خوش به سعادتشون... اولش از تاریخش ناراحت شدم که مثلا این هفته کلاس آرام رو نمیتونم برم. اون موقع قصد داشتم ک برم حتما. بعد گفتیم بریم با دکتر حرف بزنیم که اگه بشه بندازم توی فرجه ها که بتونیم بریم.. بعدش موقع نماز از خدا خواستم هرچی خیره رو پیش بیاره... گفتم خدایا گرچه این هفته دلم میخواست برم موسسه و هفته دوم دی همینطور.. ولی اگه قراره به خاطر این اردو نرم ، و شما اینجور صلاح میدونی، چشم. یاد جا ب جایی اردو کلاس تدبر تابستون افتادم.. که چقدر عجیب همه چی رو چید ک جور شد رفتم هم اردو رو هم کلاس رو... الحمدلله. گفتم هرچی شما بخوای. مگه نه اینکه مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانه... هرجور که میخوای بچین. مطیعتم❤😘. خودت کمک کن ک باشم...

یهو... یهویی بعد از نماز و ناهار، به دلم افتاد یه چیزی که تا حالا به فکرم نرسیده بود! دیدم به عنوان همیار خیلی کاری از دستم بر نمیاد اونجا.... فقط هزینه الکی صرفم میشه. مخصوصا الان که مشهده و هزینه رفت و آمد و جا و غذا و ‌‌.. . به مریم گفتم همچین حسی دارم و گرچه خیلی دوست دارم بیام ولی حس میکنم نیومدنم مفید تره و حداقل اون پولی ک قراره خرج من سه که کار خاصی هم اونجا نمیتونم بکنم، بدن به یه استاد که بره اونجا و آموزش بده. مریم گفت منم همچین حسی دارم. این شد که بعد کلاس به خانم گ زنگ زد. تو ماشین بود و گوشی ش ب بلوتوث ماشین وصل بود و می شنیدم. مریم اینو گفت و خانم گ هم قبول کردن. معلوم بود واسه خودشونم سخت بود.‌.

با اینکه تصمیم درستی بود به نظرم که خدا به دلم انداخته بود، اما توی ماشین یکم چشمام اشکی شد. دم اذان مغرب هم بود. گفتم امام رضا علیه السلام جونم هی دل می بری... ولی نمی طلبی..😭.

اون از اربعین... اون از اردو دکتر غلامی... اینم از این... میخوای مشتاق ترک کنی امام رئوف؟ من به فدات... من که دلم پر می کشه واسه حرم ت... قبول دارم یه مدت بد شده بودم... اما شما ک همیشه رئوف و غریب نوازید❤...

قربونتون بشم من‌. که همه چیتون از سر حکمته... و تا نخواهید نمیشه. وقتی هم که میخواید همه چی دست به دست هم میده که بشه... الحمدلله ❤😘...

بعد یه جورایی یاد درس مالکیت خدا افتادم... اینکه توی ذهنم تمرین کردم که خب نرم کلاس آرام رو. هرچی خودت بخوای خدا. و خدا یهو جور کرد که إن شاءالله اگه خیره برم...

حالا اما نمی دونم... هرچی خودت بخوای خدا جونم....❤❤😘😘😍😍...

خدایا دوستت دارم

واسه هرچی که بخشیدی

همیشه این تو هستی که

ازم حالم رو پرسیدی...❤


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۲۱
ترانه زندگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی