دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

دختر شیشه ای

طرح نقش سکوت بر قامت دلم

کلمات کلیدی

.

اسفندانه

جمعه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ب.ظ

میدونی چیه؟

حالم خیلیییییییی بهتره الحمدلله.

عشق.... تجربه ی عشق بازی با خدا...

آهنگا.... شمس الشموس.....

میدونی حالم چجوریه؟

آرومم و دلتنگ.... دلم سوخته انگار.... دلم خدا رو میخواد. حس میکنم چقدر اینهمه وقت نداشتمش و چقدر دلم براش تنگه ....

دلم عجیب گریه می خواد...

۱۹ اسفند با بچه ها رفتیم بیرون.... آرامی ها.... بعدش مشترک.. بعدش کلی گریه... دوست ندارم ناراحتی م تو چهره م معلوم باشه که مثلا هم الهام بپرسه خوبی و هم استاد وقت خداحافظی بگه خوبی و مطمئنی و من تلگرام هستم و اینا. میدونم از خوبیشونه قطعا. اما من دوست ندارم معلوم باشم... همون حدیثه که مومن غمش تو قلبشه و چهره ش خندون..

میدونی دغدغه م اینه که خوب نیستم... آدم خوبی نیستم.... خودخواهی رو دارم هنوز... منیت.... متاسفانه ...

احترام پدر و مادر 😥😭😭😭 اگه مامان بابا الان این عقیده رو دارن، چون من نتونستم جذبشون کنم.... من واقعا بدم‌ . چقدر بد کردم و دارم بد میکنم بهشون...چقدر اذیتم.... چقدر باید پا بذارم رو غرورم و چقدر هنوز خودم برام مهمه لعنتی....پا بذارم رو غرورم و برام مهم نباشه که می شکنم... که چی میگن حالا‌‌.... مهم خوشرویی هست....

گیجم یکم‌‌....

دکتر غلامی........ تولد الناز... کراسه....

همون روز مشترک از دکتر ص پرسیدم ... همون حرفی که از غلامی هم پرسیده بودم . تعادل بین احترام مهمان، احترام پدر مادر و امر و نهی. و خمس.

پرسیدم پیرو این درسا ک داشتیم، وقتی مثلا شرایطی هست که همین اسلام هم منع کرده، تکلیف من چیه؟ کدومش مهم تره؟

گفت مثلا چه شرایطی؟ گفتم مثلا ن . . . . 

صدام می‌لرزید می‌خواستم بگم چه شرایطی ......

گفت سعی کن خوشرویی ببینن، چیزی ک واجب نیست مثلا بری جایی و والدین ناراحت نمیشن نرو، لزومی نداره. اما اگ ناراحت میشن و میری، تو گناهشون نباش. اما توی بگو بخندا باش. بذار خوشرویی ببینن.

گفتم خیلی وقتا همین بگو بخنداشون سر ی سری چیزاییه ک واسه من ...

چیکار کنم؟ بخندم؟ اخم کنم؟ گفت یکم سخته. نه بخندی و نه بد خلقی.. یعنی متوجه نارضایتی م بشن اما نه با بد خلقی.


یکی از دغدغه های این روزام اینه. این تعادل برقرار کردنه... نمیدونم...

تو این ماه گذشته الحمدلله چندتا مورد ازدواج بوده. اونام ازم انرژی گرفته.

یکیش که رفتیم پارک، بعدش توی مهمونی خاله بزرگه دوتا، بعدش دوباره یکی دیگه که بزرگ بود و استخاره ی فاطمه... و بعدش همون روزی ک بهش جواب رد دادم شبش یکی دیگه شماره گرفت توی پاساژ!

عجیبه برام.

دیشب سه تا خبر ازدواج و نامزدی شنیدم. امشب عروسی سحر. فردا نازنین. دیشب خواستگاری ساره ❤. خیلی ذوق کردم . خداروشکر.

تو تاپیک که مینو زده حدس بزنید عروسی کیه، همه گفتن هلیا! عجیب بود برام! .... دیگه خیلی تو فازش نیستم. من از عشق حقیقی م دورم .... عشق دیرین سالار عقیلی فقط.... ❤❤❤

° بالاخره بیپ تیونز عضو شدم خداروشکر.


این مدت کلیییی درگیر بودیم اما خداروشکر درگیری خوشگل و ناز. جمعه ها یا عبدل آباد یا شهر فرش یا مثل امروز بعد از اسلام شهر دنبال مبل... روزا یا شیوا یا خانم ابهری یا قم یا ....

خداروشکر.

الحمدلله علی کل نعمة❤

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۲۷
ترانه زندگی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی